تبسم به زمزمهای دلنواز وجودم را در حرارت شیدایی ذوب مینمود. شعر دلانگیزی بود و در قافیههای وصالش رنج ناتوانیام را اندک تسکین میداد.
قلبش مالامال از انوار عطرآگین شیفتگی بود که در آن یاد مرا را میپروراند و من در اندوه غفلت در عطش دیدار میسوختم.
آنگاه که تمام معبرهای این دیار را در پی...
او را اشارتی بود با تبسمی که در شرارههای فراغش میسوختم.
به نوای سازش دورادور، با سر و جان میدویدم.
آنگاه که در واپسین لحظهها از شوق دیدارش جانم به ل*ب میرسید، شیرین را آرمیده بر بستری رنجور، نظارهگر بودم.
نیستی بر شعلهی نفسهای بیرمقش تازیانه میزد و شمع وجودش به خامُشی میگرایید...
در انتظار قاصدکان، روزهای بیقراری را به گلبرگها هدیه میدادم. دیدگانم رازدار سینهای بودند کز سپیدهدمان تا انتهای باختران در شوق دیدارش میسوختند.
عاقبت قاصدکان سوار بر بالهای نسیم رخ نمودند و تن رزهای پژمردهای را بوسیدند. تمام وهمهای شیفتگی پس دردهای ابدی رنگ باخت.
هور را کسوف...
سلام و عرض ادب
نقد شعر آخر شاهنامه
عنوان شعر: با وجودیکه این عنوان از شاهنامه و اثر ماندگار حکیم ابوالقاسم فردوسی الهام گرفته شده اما با ترکیبی نو و معنایی تازه فاقد کلیشه است.
قالب شعر: شعر در قالب نو سروده شده و از لحاظ معنا و موضوع دارای آزادی گستردهای میباشد.بنابراین در ارتباط با موضوع...
« دفتر کار ناظر رمان @Tala »
ناظر: @Tala در این تاپیک رمانهای تحت نظارت خود را در قالب گزارش وضعیت رمان قرار میدهد.
ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر رمان خود به عمل بیاورید.
با تشکر
| مدیریت تالار رمان |
« دفتر کار ناظر رمان @Iray »
ناظر: @Iray در این تاپیک رمانهای تحت نظارت خود را در قالب گزارش وضعیت رمان قرار میدهد.
ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر رمان خود به عمل بیاورید.
با تشکر
| مدیریت تالار رمان |
« دفتر کار ناظر رمان @delvin87 »
ناظر: @delvin87 در این تاپیک رمانهای تحت نظارت خود را در قالب گزارش وضعیت رمان قرار میدهد.
ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر رمان خود به عمل بیاورید.
با تشکر
| مدیریت تالار رمان |
« دفتر کار ناظر رمان @ژولیت »
ناظر: @ژولیت در این تاپیک رمانهای تحت نظارت خود را در قالب گزارش وضعیت رمان قرار میدهد.
ضمن تشکر از حضور شما، تقاضا داریم نهایت همکاری را با ناظر رمان خود به عمل بیاورید.
با تشکر
| مدیریت تالار رمان |
۲۶ فروردین
بررسی رمان اژدهای طلایی
https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DA%98%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B7%D9%84%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%AC%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C.37245/unread
پارت ۱
موردی نبود.
پارت ۲
به نظر شما رقیبها چهطور...
او را بر بال خیال شبانگاهم و در میان اختران معتکف بر حریر تیرهی سپهر میجوییدم.
بر تن زلال آب که تبسمی زیبا را نقش میزد، هر لحظه او را نظارهگر بودم.
در نوای عاشقانهی هزار، نغمهای از او میجستم.
خیالش تار و پود بود بر تن جامهی حیات و دم را جلا میبخشید.
دیدگان بیفروغم، آینههای زنگار...
و او،آفتاب بود که پس ابرهای باران زدهی مغرب، چشم به راهش بودم، بیاینکه از غربت روزهایی که به تاریکی شب میپیوست هراسی به دل راهدهم.
به راستی در کدامین روز آفتاب به آغو*ش ماه که سالهاست داستانهای انتظارش را تنها برای ستارگان بازگو میکند، باز خواهد گشت؟ میدانم که هرگز چنین نخواهد شد.
اما...
و من، مجنونی کز پس سرابی تب دار باز تبسمی تلخ را میجویم؛ سرنگون در حضیضی که بازگشتی نخواهد داشت.
و با تنی مجروح، بی هیچ ضمادی رنجی عمیق را در آغو*ش خواهم کشید.
چون تیشهی فرهاد دست به دامان کوهی سنگ دل خواهمگشت و از روزنهای که هیچ کورسویی بر آن نمیتابید، در حرارت دیدگانی افسون، در قصر...
بسیار وظیفهشناس
با استعداد
خوشگل
دوستداشتنی
منکه به شخصه روم نمیشه اگر کاری بهم محول میکنه انجام ندم از بس خودش مسئولیت پذیره
برای کلاس رمان که رایگان هم بود با وجود اینکه دستش آسیب دیده بود مطالب رو کامل و جامع بهمون آموزش میداد.
به نظرم یک گوهر ناب تو انجمن داریم به نام فاطمه سادات-53-
بهنام خالق واژگان
۱۷ فروردین
بررسی رمان کاراکال
صفحه ۸
پارت ۴
موردی نبود.
پارت ۵
موردی نبود.
پارت ۶
_ اوه، فرشتهی عزیز! من رو ببخش که نمیتونم بالهای درخشانت رو ببینم؛ خون جنازههایی که روی هم تلنبار کردی، جلوی چشمام رو گرفته!
اخمهایش را در هم کشید و با جدیت ادامه داد:
_ این اداها رو بذار...
تبسم، تخیلی غریب گشت، تنها در واپسین ثانیههای انتظار، تصویر محوی در موج لرزان آب نقش زد.
تلون گشت؛ میان رنگهای هزاران، فریبی وهم آلود بود.
تمسخر نمود؛ بر تن حبابهای زلال، رد زخمی رنگین گشت.
تکبر گشت؛ بر اندوهی شکسته در عمق
از بلندای فریبی نگریست و قهقهه سرداد.
تشعل گشت؛ خرمنی آشفته را که در...
تبسم بود، ترنم گشت؛ جان را در تار و پود تن جاری ساخت، میانِ انبوه یاسهای بارانزده غوغا بهپا نمود.
تنفس گشت و با دمی گلهایی که انعکاس طلوع، غنچههایشان را میشکفت نوازش نمود.
تصور نمود؛ تمام پروانههای بیقرار را در خیال شیرین شکوفههای کمندی آشفته در باد، فرو برد. تکلم نمود و بیاینکه...
تو را خواهم نگریست
بر ارتفاع ژرف عمیقی
پس پنجرهای گشوده
بر لبخند کوتاه طلوع
لای خمیازهی آفتاب
خوابگاه خلوت خورشید
آنجا که پرستوهای مهاجر را
کز پنجرهای غبار زدهی مهآلود
دیدار خواهی نمود
بر اوجِ بالهایی مجروح
و چشمانت همچنان
خرسند به کوتاهی ثانیه
به سلامی پنهان، پشت سپیدی ابرها
که...
کدام سقوط را باور نمودهای
مرگ پروانههای خوابزده
یا نوای قورباغههای مس*ت مرداب را
که در انعکاس گیسوان آفتاب
نرسیدن را میگریستند
من اما تو را باور داشتم تنها
پس آنهمه آواز غریب
بر سینهی کوه ستبر
و خطوط ممتد نگاه را
بر سپیدی دیدارت
و هزاران سقوط
بر رقص نمناک باران
و دستانم که گشوده...