نتایح جستجو

  1. س

    اتمام یافته داستان کوتاه تجدد مُسری | حمیده ح

    انوار ضعیف آفتاب که پس از عبور از شیشه‌های سرخ و فیروزه‌ای، چشمانم را نشانه می‌گرفت، وادارم نمود رختخواب گرم و نرم خود را رها‌‌‌ کنم. ضمن اینکه تمایلی به صرف صبحانه نداشتم، به اصرار بهجت مقداری از دمنوش زنجبیل که برایم مهیا ساخته‌ بود، نوشیدم و چند لقمه نان و‌ مربا میل نمودم. گرچه تکلیف نقاشی‌ام...
  2. س

    اتمام یافته داستان کوتاه تجدد مُسری | حمیده ح

    بهادر‌خان که گویی نکته‌ی مجهولی را در دست‌خط همایونی می‌کاوید، نهایتا پس از چندین‌‌بار برانداز‌ نمودنش، مایوسانه دست از سر مرسوله‌ی نگون‌بخت برداشته و آن را گوشه‌ای رها نمود‌ سپس با میلی و در مقابل دیدگان کنجکاو و عجول ما، تتمه‌ی چای خود را سر کشید! شال ابریشمین را بر کمر سفت نمود و گفت: -...
  3. س

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام خدا قوت درخواست جلد داستان کوتاه تجدد مسری مسابقه ولنتاین https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D8%AA%D8%AC%D8%AF%D8%AF-%D9%85%D9%8F%D8%B3%D8%B1%DB%8C-%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AD.35797/post-294977
  4. س

    اتمام یافته داستان کوتاه تجدد مُسری | حمیده ح

    پس از صرف ناهار، بهادر‌خان، پدر بزرگوارمان دستان خود را به کمک آفتابه لگن مسی که بهجت‌جان به محضرشان‌ برده‌ بودند، شست‌و‌شو داده و طبق عادت هر روزه کمی از سفره دورتر نشسته و بر مخدعه‌های مخمل سرخ‌رنگ تکیه دادند. بقیه‌ی اعضا نیز به نوبت دستان خود را شسته و کنار کشیدند. اینکه مادر عزیزم پس از هر...
  5. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    نام اثر: یاس سیاوش سرشناسه: حمیده ح (@ستاره سربیی ) موضوع: داستانک ویراستار: @Bluesky کپیست: @D A N I ژانر: تراژدی، عاشقانه، اجتماعی سال نشر: ۸آبان ۱۴۰۲ منتشر شده: انجمن کافه نویسندگان، تالار ادبیات، بخش تایپ داستانک دیباچه: هیچ کدام از ما، به عشق توپ و تانک و فشنگ به جبهه نیامده بودیم. ما در...
  6. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    قطار جسم سنگینش را در امتداد ریل‌های باریک می‌کشید‌ و با صدای حرکت واگن‌ها و لوکوموتیو، ملودی آرامی در سکوت بیابان طنین‌انداز می‌شد. صدای واگن‌ها، دم و بازدم‌های بی‌خیال، تیک‌تاک ساعت مچی‌ام و حتی ضربان قلبم که آهسته نبض می‌زد، همه و همه هارمونی آرامش بود. کاش تمام اصوات و رویدادها همین‌قدر...
  7. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    سعی می‌کردم فریاد بزنم؛ اما صدا در‌ گلویم خفه می‌شد و راهی برای خروج پیدا نمی‌کرد. ضربات کابل، با صدایی خشک و بی‌رحم، روی سرو‌صورتم فرود می‌آمد و خون، مثل سیلابی روی لباس‌های کثیفم جاری می‌شد و روی زمین داغ نقش سرخی می‌زد. تن بی‌رمقم توان حرکت کوچکی را هم نداشت و عطش امانم را بریده بود. پارچ...
  8. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    ستاره پاهای کوچکش را از صندلی آویزان کرده‌بود و مثل پاندولی تکان می‌داد. نگاه معصوم کودکانه‌اش آرام بود؛ بی هیچ هراسی، دور از روزهایی که مجبور می‌شد ساعت‌ها داخل اتاق بماند و در را به روی فریاد‌های دردمندی‌مان قفل کند. یاس گفته‌بود: - گاهی وقت‌ها بابا حالش بد میشه؛ اون‌وقت نمی‌تونی بغلش‌کنی،...
  9. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    یاد پاییز امسال افتادم. خسته بود؛ تازه از مدرسه آمده بود. برایش چای دارچین درست کرده‌بودم. گفت: - من عاشق چای دارچینم. گفتم: - من هم عاشق عطر یاسم. به او نگفته‌بودم که می‌توانم از آن دیوار باریک تمام مکالمه‌های تلفنی را بشنوم. حتی نگفته‌بودم جای خالی آن انگشتر را دیدم و بی این‌که او بداند مثل...
  10. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    از کوپه بیرون آمدم و داخل راهرو قطار آهسته قدم بر‌داشتم. راهرو جاده‌ای بود منتهی به‌کوپه‌هایی که مثل ساختمان‌های یک شهر بودند. شهری تشنه‌ی بحث و تفسیر. مسافرانی که کلمه‌ها را از برگ‌های روزنامه، امواج تلویزیون و فرکانس‌های رادیو دریافت می‌کردند و با افکاری درهم می‌آمیختند: - برج‌های دوقلو ،...
  11. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    چیزی به حرکت قطار نمانده بود. دو جوانی که به دیوارهای سنگی ایستگاه تکیه داده‌بودند، نه نگران جاماندن از قطار بودند و نه چیزی را تفسیر می‌کردند. اولی قدش بلندتر بود. مایل ایستاده و‌ نیمرخ صورت آفتاب‌سوخته‌اش در دود سیگار محو شده‌بود، گفت: - من که امروز فردا دفترچه‌ی اعزام به خدمتمو پست می‌کنم...
  12. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    یاس سیب پوست کنده را از وسط برید و داد دستم. سیب را گاز زدم و یاد چند روز قبل از سفرمان افتادم. *** گل‌های یاس را دوست داشتم؛ اما یاس، عاشقش بودم. نه به خاطر زیادی خوب بودنش، چون همیشه خودش بود. از همان وقتی که عطرش با عطر بوته‌های یاس حیاط بزرگی درهم می‌آمیخت، تا حالا که به چند گلدان کوچک روی...
  13. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    مدًت‌ها بود از سفر می‌ترسیدم. نمی‌خواستم غصه‌هایش را بیشتر کنم. همین دیروز بود که به او گفتم: - نمی‌خوام ناراحتت کنم؛ دلم نمی‌خواد به‌خاطر من خجالت بکشی! انگشتان لطیفش را روی پوست زبرم کشید و دستم را با حرارت فشرد: - سیاوش! من به‌خاطر تو خیلی دردکشیدم، انتظار کشیدم، بی‌خبری کشیدم، دلتنگ شدم؛ اما...
  14. س

    اتمام یافته داستانک یاسِ سیاوش | به قلمِ ستاره سربیی

    دلم یک پرنده‌ی بی‌تاب شده‌بود، می‌خواست قفس را بشکند و به اندازه‌ی تمام ناگفته‌ها و بغض‌هایم اوج بگیرد. آرزو کرده‌بودم این سفر پایان رنج‌هایم باشد. دلم زیارت می‌خواست، دلم می‌خواست با آخرین رمقی که در دستانم بود، پنجره‌ی فولاد را بگیرم و سیلابی تمام دردها و غربتی را که در نهان‌خانه‌ی انتهای قلبم...
  15. س

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام و عرض ادب درخواست جلد داستانک یاس سیاوش https://forum.cafewriters.xyz/threads/%DB%8C%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85%D9%90-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%DB%8C%DB%8C.35103/
  16. س

    اطلاعیه درخواست نقد داستانک

    سلام روز بخیر درخواست نقد داستانک یاس سیاوش ۹ آبان درخواست جلد هم دادم https://forum.cafewriters.xyz/threads/%DB%8C%D8%A7%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85%D9%90-%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%A8%DB%8C%DB%8C.35103/
  17. س

    جذب ناظر رمان [ زمستان 1402]

    سلام به دوستان عزیز اعلام آمادگی
عقب
بالا پایین