نتایح جستجو

  1. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    زبونشون هم از دهنشون افتاده بود بیرون و دندون‌های وحشتناکشون هم معلوم شده بود. گرگ بزرگه از کنارشون رد شد و هر لحظه بیشتر بهم نزدیک می‌شد. با باسن محکم روی زمین افتادم، گرگه که دیگه بهم رسیده بود یکی از پاهاش رو برد بالا. چشم‌هام رو محکم بستم و دیگه اشهدم رو خوندم. بچه‌ها منو ببخشید که بدون...
  2. Mayar

    مشاوره مشاوره ارتقای قلم و توصیفات

    سلام وقت بخیر، برای بهتر شدن قلم و توصیفات چیکار باید بکنم؟
  3. Mayar

    فراخوان [ فراخوان جذب رمانخور ]

    باسلام اعلام آمادگی.
  4. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    عصر بخیر، دو پارت جدید گذاشته شد.
  5. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    نور چشم‌هام رو می‌زد، صدای آواز پرنده‌ها هم شنیده می‌شد. با هجوم افکار به ذهنم تازه همه‌ چیز یادم اومد. گرگ بهم حمله کرد و بعد سیاهی مطلق بود. با به یاد آوردن همه چیز به سرعت چشم‌هام رو باز کردم و نشستم. یا خدا! اینجا دیگه کجاست؟! با وحشت به دور و برم نگاه کردم، تا چشم کار می‌کرد فقط درخت بود...
  6. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    محکم هلم دادند داخل و در رو بستند و بعد قفلش کردند. از رو زمین بلند شدم و با جیغ و داد گفتم: - هوی در رو باز کنید! کَرید مگه؟ گفتم بیاید در رو باز کنید! با مشت‌هام محکم به در کوبیدم که صدای منزجر کننده‌ی کلویی بلند شد. کلویی: - اِ مایا جون به نظرم ان‌قدر سر و صدا نکن چون اینجا هیچ‌کس صداتو...
  7. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    دو پارت جدید گذاشته شد.
  8. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    یهو صدای پیس‌پیس شنیدم. سرم رو چرخوندم طرف سوراخ در که کلویی رو دیدم. این اینجا چیکار می‌کنه دیگه؟! کلویی نماینده‌ی کاترین و همچنین نور چشمیشه! که البته باید بگم از من هم خیلی بدش میاد. من: - چیه؟! اینجا چی می‌خوای؟ کلویی: - کلید در رو آوردم کاترین گفت بیارمت بیرون و ببرمت پیشش کارِت داره! بعد...
  9. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    تامس: - چرا حواست رو جمع نمی‌کنی که آخرش اینجوری نشه؟! من: - تامس! تقصیر من نبود که! تقصیر این بی‌شعور بود، آب یخ خالی کرد روم منم عصبانی شدم افتادم دنبالش! جولیا: - باشه دیگه، ان‌قدر حرف نزن کارت رو بکن. چند دقیقه‌ی دیگه کلاس‌هامون شروع میشه. اگه به کلاس نرسی شب باید بیدار بمونی. با قیافه‌ی شُل...
  10. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام عزیزم وقتت بخیر. ببخشید من یه سوال داشتم، می‌خواستم بدونم جلد رمان رو چطور باید قرار بدم؟
  11. Mayar

    اطلاعیه اعلام یا درخواست مشاور نویسندگی

    سلام وقت بخیر، درخواست مشاور دارم برای ارتقای قلم و توصیفات.
  12. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام صبح بخیر دو پارت جدید گذاشته شد.
  13. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با همون لباس خواب‌هام تو محوطه دنبال آنا می‌دویدم و هر لحظه بهش فحش می‌دادم. یهو فریاد گوش خراشی بلند شد که سرجام وایسادم، برگشتم و پشتم رو نگاه کردم که با یک گاو وحشی رو به رو شدم. هه‌هه! منظورم از گاو وحشی کاترینه. چنان اخمو و وحشتناک بهم نگاه می‌کرد که کم مونده بود خودم رو خیس کنم! کاترین: -...
  14. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با استرسی که هنوز تو جونم بود دستی به صورتم کشیدم که خیس‌ خیس بود؛ وایسا ببینم اینا اشکه؟! لعنتی! این چه کابوس مضخرفی بود دیگه، از شوک و ترس همچنان بدنم می‌لرزید. از جام بلند شدم و با پاهای لرزون به سمت طاقچه پنجره رفتم و یه لیوان آب خوردم. وای خدا چرا این کابوس این‌ قدر واقعی بود؟! ولی خداروشکر...
  15. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام وقتتون بخیر. دو پارت جدید گذاشته شد.
  16. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    ‌- زنیکه‌ی عوضی، زود باش اسم و مکان اون رئیس آشغالت رو بده! -‌ هه! هر چندبار دیگه هم بپرسید جوابم همینه، نمی‌دونم درباره‌ی کی حرف می‌زنید! مرد ناشناس جلو اومد و یقه‌ام رو گرفت. - خیله خب، خودت خواستی! کشون کشون بردنم بیرون. چند مایل جلوترمون یه پرتگاه خیلی بزرگ بود. بعد از چند دقیقه سه نفر که...
  17. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    بعد از خوردن شام به سمت خوابگاه رفتیم تا بریم بخوابیم. قبلا از اینکه جولیا به اتاقش بره، نزدیکش رفتم و با لبخند ژکوندی گفتم: - جولیا جونم! جولیا چشماش رو باریک کرد و با شَک گفت: - ها؟ چی شده، باز چی می‌خوای؟! من: - بی‌تربیت، ها چیه دیگه؟ تو درست نمی‌تونی حرف بزنی! جولیا: - بفرمایید عزیزم زرتو...
عقب
بالا پایین