پس از گذراندن دوران کودکی این اولین باری بود که انقدر از شنیدن صدای پدرم خوشحال میشدم. به گمانم این حس در همگیمان مشترک بود. علیالخصوص زنگوله خانی که بلافاصله جلوتر از بقیه "بابایــی" گویان پلهها را تند پایین رفت. مامان و ابوالفضل هم به دنبالش. آن وسط منِ گردنشکسته ماندم و کوهی از چمدانهای...