هیچ مکالمهای بینمان شکل نگرفت و بعد از برگشتن هم فقط صدای بوسه شهریار به پیشانی رها را شنیدم، سپس سمت آشپزخانه رفت، لیوان آب خنکی خورد و از خانه بیرون رفت.
دست روی موهای پریشان و شلخته رها کشیدم. مقصر تمام جار و جنجالهای امروز فقط خودم بودم. از ماکارونی شفته شده تا فراری دادن شهریار همه و همه...