ممنونم هم بابت تبریک و هم بابت کمک هایی که تو دلنوشته نویسی بهم کردین و بابت عکس خیلی خیلی قشنگه ??
آرزو های قشنگی بود مجددا ممنونم گیسو جان استاد عزیزم ??
مانند قویی که جفت خود را از دست داده؛
خیالم، در دریاچه خاطرههای لکنت گرفته از تو، شناور است.
پریشان و آشفته هر جا با تو نشانی مانده سر زدهام؛
ولی تو را نیافتم!
حال در دریاچه خاطرات، زیر تابشهای تمسخروار ماه از تنهاییام، گوشه نشین شدهام.
نفسهای پاییز
به شماره افتاده
و یلدای سپید پوش
در راه است
از ته قلبمون دعا کنیم
که شادیها و خندههامون
به بلندای شب یلدا باشه...
امیدوارم تو سرمای زمستون قلبتون امن و دلتون گرم باشه
@Gisow Aramis @آیه @Neko @ReiHane
صبحها، وقتی از خواب بیدار میشوم؛
دستهایم هنوز در خواب به سر میبرند!
یاد حرفت میافتم که میگفتی:
« وقتی آدمی میخوابد؛ روح آن از بدنش جدا میشود و آنگونه کنار کسانی میرود که دوستش دارند».
گویی بیحسی دستهایم به خاطر این است؛ که روحم در هنگام جدایی، دستانت را رها نمیکند!
دوست دارد بیشتر...
هیزمهای عاشقانه تو، آتش عشق من را هر روز شعلهورتر میکرد.
حتی بعد از رفتنات هم برای این آتش، هیزمها را در خزانهی قلبم انبار کرده بودی!
چند روزیست که خزانه دلم، ساز رو به اتمام هیزمهایش را مینوازد.
تو به خدا بگو که من بدون این هیزمها، خاکستری افسون شدهام؛ پس من را به پیش تو برگرداند.
به نام خدا
نام اپیزود:دیدار طفولیت
ژانر:تراژدی
منتقد و ناظر : @خط بنفش
توضیحات:در مورد فردیه که کودک درونش چند ملاقات اجباری با او گذاشته تا مشکاتشون رو با هم حل کنند.