نتایح جستجو

  1. ا

    اعلام اتمام مجموعه شعر| تالار شعر

    سلام و درود پایان مجموعه اشعار...
  2. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه پریماه | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    آوا دکمه آیفون را زد و چند دقیقه بعد پرهام وارد خانه شد. - سلام بر اهالی خونه! جذابیت‌های دنیا از راه رسید. و دستی به موهای معجد و حالت‌دار خود کشید. آوا خندید و پری‌ماه هم با شیطنت لبخند زد و بلند گفت: - سلام جذابیت! پرهام با دیدن پری‌ماه گفت: - به به، نیمه‌ی گمشده‌ی من این‌جاست که! پری‌ماه...
  3. ا

    قشنگ‌ترین اخلاقی که یه آدم می‌تونه داشته باشه؟

    یکمی فکر نکنه حرف گوش کن نیستم ?❤ @امیررضا
  4. ا

    در حال تایپ نمایشنامه لاک | Negin

    بسم رب العشق نمایشنامه: لاک ژانر: تراژدی نویسنده: نگین بای شخصیت ها: آیلین، آیلار، میعاد، گیسو خلاصه: آیلین دختری‌است که برای بار اول شکست می‌خورد. از زندگی‌اش می‌گذرد تا عشقی دو طرفه را ماندگار سازد؛ تمام آرزو هایش را فراموش می‌کند تا...
  5. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    رمان کوتاه: من تنها تو را دارم ژانر: تراژدی به قلم: نگین بای ناظر: @ماه نــاز ویراستار: @سادات.۸۲ کپیست: @ژولیت خلاصه: طی یک حادثه تلخ، همه چیز در هم می‌پیچد. زندگی یک زن و شوهر در سرنوشت مبهمی غوطه‌ور می‌شود؛ تقدیر آینده‌ی ناباوری را برایشان رقم می‌زند. اما کسی از آینده باخبر نیست. سرنوشت به...
  6. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    "به نام خدایی که عهدش وفاست" لبخند کمرنگی زدم و زیرلب زمزمه کردم: - فکرش رو هم نمی‌کردم. بهار همان‌طور که مو‌های بلند و پرپشتم رو رنگ می‌زد، خندید و آروم گفت: ‌- منم همین‌طور لاله، احساس می‌کنم خوابه! از حق نگذریم داداشم مثل خودم سلیقه‌اش خوبه‌ها. ‌- اوایل تصور می‌کردم تو پیشنهاد دادی به...
  7. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    آبتین توی پذیرایی، روی کاناپه نشست و کانال‌های تلوزیون رو بالا و پایین می‌کرد؛ من هم ظرف‌ها رو شستم و خونه رو کمی مرتب کردم. بهار دستم رو کشید و به اتاق برد. ‌- بدو لاله، باید حاضر بشیم. ‌- چرا انقدر زود؟ ‌- اولاً ما دوست‌های نزدیک و ویژه‌ی هدیه هستیم. با حرفش خنده‌ام گرفت. ‌- کمتر خودت رو تحویل...
  8. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ای‌کاش جربزه‌ی این رو داشتم تا حداقل به چشم‌هاش نگاه کنم و بی‌پروا بگم اون‌طوری که فکر می‌کنی نیست، ولی سهیل انقدر با حرف‌هاش ذهن آبتین رو مشوش کرده که حرفم رو باور نکنه. بهار از ماشین پیاده شد و من رو هم از ماشین پیاده کرد؛ تنها با صدای چرخ‌های ماشین که به آسفالت کشیده شد متوجه شدم که آبتین...
  9. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نگاه آبتین به ل*ب‌های دکتر قفل بود و دست‌هاش می‌لرزید؛ دستم رو روی دست مشت شده‌اش گذاشتم که از جاش بلند شد و یقه‌ی دکتر رو به دست گرفت. - چی میگی؟ اسم خودت رو گذاشتی دکتر؟! به سرعت از روی صندلی بلند شدم و زیرلب گفتم: - آبتین... . دکتر اخم کرد و گفت: - آروم باشید لطفا. آبتین با صدایی که از بغض...
  10. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    درحالی که چشم‌هاش قرمز‌تر شده بود و سعی داشت اشک نریزه گفت: - می‌دونی دارم به چی فکر می‌کنم؟ که ای‌کاش زودتر بهم گفته بودی لاله، نمی‌دونستم دوستم نداری. با حرف آبتین صدای هق‌هقم کل خونه رو برداشت. با دست‌هام جلوی دهنم رو گرفتم. - آبتین من... . انگشتش رو روی بینیم گذاشت و با لبخند تلخی گفت: -...
  11. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    - دیگه آخه نداره، راستی داری میای با خودتون مایو هم بیارین. چشم‌هام گرد شد و گفتم: ‌- چی؟ مایو؟! ‌- اوهوم، کاری نداری؟ ‌- نه ولی... سریع گوشی رو قطع کرد و تنها بوق اشغال به گوشم رسید. بهار دستم رو گرفت و من رو بلند کرد. ‌- پاشو بریم. ‌- کجا؟ ببینم نکنه از قبل روی هم ریخته بودید؟ بهار، طوری که...
  12. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    بهار لبخند مضحکی زد و گفت: ‌- چرا چرند میگی؟ همین دو روز پیش تولدت بودها. ‌- عزیزم بی‌احساس که باشی این چیزها رو متوجه نمی‌شی. بهار برای هدیه شکلک درآورد که خنده‌‌ام گرفت. هدیه برامون آب پرتقال آورد و بعد از چند دقیقه از جا بلند شد و گفت: - پاشید بریم. با تعجب بلند شدم و گفتم: - کجا می‌ریم؟...
  13. ا

    فراخوان《جذب شاعر》

    اعلام آمادگی
  14. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    - من چیزی نمی‌خورم. - باشه پس من جات سفارش میدم. هدیه با آرنج به پهلوش زد و با چشم به من اشاره کرد. بهار هم که متوجه منظور هدیه شد گفت: - آهان، لاله این چه حرفیه؟ اگه سفارش ندی من هم ل*ب به هیچی نمی‌زنم. با این کارشون خنده‌ام گرفت. - راستی من که می‌دونم چه چیزی دوست داری، پس برات قهوه سفارش میدم...
  15. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    تا بعد از ظهر اونجا بودم و متوجه گذر زمان نشدم. بچه‌ها رفتند و منم جلوی در منتظر آبتین موندم. صدای گریه‌ی پسربچه‌ای گوش‌هام رو به بازی گرفته بود. با نگرانی نگاهم رو به کوچه‌ی تنگ و تاریک کنارم دادم؛ صدا رو دنبال کردم که دیدم آخر کوچه پسری با چشم‌های درشت به سگ بزرگی چشم دوخته. خودم هم با دیدن...
  16. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اهورا حالت تفکر به خودش گرفت و گفت: -اوم... آخه من توی سوپری کار می‌کردم! من رو انداخت بیرون و نمی‌دونستم کجا برم. من و آبتین با تعجب به هم نگاه کردیم. آبتین دوباره نگاهش رو به اهورا داد و گفت: -‌ مامان و بابات کجان؟ -‌ توی آسمون، من تنهام! آخه وقتی توی پرورشگاه بودم هیج خانواده‌ای من رو...
  17. ا

    اتمام یافته رمان کوتاه من تنها تو را دارم | Negin کاربر انجمن کافه نویسندگان

    به سمت در خروجی رفتم و بازش کردم. -‌ اگه نیش و کنایه هات تموم شد برو. -‌ باشه اما... به سمتم اومد و با لبخند تمسخر آمیزی گفت: -‌ این رسم مهمون نوازی نیست. و گذاشت رفت؛ آبتین با یک دستش جلوی چشم‌هاش رو گرفت و به دیوار تکیه داد. وقتی آبتین رو توی این حالت می‌دیدم دلم می‌خواست بمیرم. چشمم به اهورا...
  18. ا

    در حال تایپ نمایشنامه لاک | Negin

    " به نام خدایی که عهدش وفاست" دختری با موهای قهوه‌ای تیره در اتاق کوچک و نیمه تاریکی، جلوی آینه رژلب قرمزی را به ل*ب های خود می‌زند. دختر دیگری هم دست به سینه درحالیکه پکر و بی حال است، از داخل آینه به او نگاه می‌کند. آیلار: زود باش! آیلین: خیله خب، تو دیگه نمی‌خواد هولم کنی. آیلار: (با نیش خند)...
  19. ا

    تولدت مبارک ماه بانو:))

    تبریک میگم عزیزم آرزو هات خاطره شن
  20. ا

    عکس عکس شخصیت‌های رمان کوتاه | من تنها تو را دارم

    بسم رب عشق سلام دوستان عزیزم امیدوارم حالتون خوب دلتون شاد باشه اینجا عکس شخصیت های رمانم رو می‌ذارم ایشاالله خوشتون بیاد "رمان کوتاه من تنها تو را دارم"...
عقب
بالا پایین