مات و مبهوت به چهرهی عصبیش نگاه کردم.
- این نقش بازی کردنهات چیزی رو عوض نمیکنه لاله، شنیدی که دکتر چی گفت؛ من و تو غیرممکنه بچهدار بشیم.
- آبتین... .
- لازم نبود برای خوشحال کردن من دروغ بگی!
اشک دور چشمهام جمع شد.
- آبتین من دروغ نمیگم، تو من رو اینجوری شناختی؟
- هوف! میخوای چیزی...
دستش رو جلوی دهنش گذاشت.
- ببخشید.
روی چشمهاش و بو*سیدم و گفتم:
- هرموقع دلت خواست میتونی مامان صدام کنی عزیزدلم.
- یعنی اشکالی نداره؟!
- نه قربونت برم؛ اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم.
لبخند پهنی زد و گفت:
- پس میشه مامان صداتون کنم؟
- بله پسر قشنگم.
با خوشحالی بغلم کرد و گفت:
-خیلی دوستون...
مجموعه اشعار: هلال ماه
شاعر: نگین بای
قالب: مثنوی، غزل
سطح اثر: منتخب
مقدمه:
خوشا آن دل که دلدارش تو باشی
خوشا جانی که همراهش تو باشی
خداوندا مرا یاور تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
در این دنیا فقط جویم تو را من
خوشا آن دم که فردایش تو باشی
تمامی اشعار دارای وزن است و توسط نویسنده سروده...
سخن نویسنده:
بسم رب عشق
حال و هوای دیگریست، وقتی عاشق میشوی؛ وقتی عشق میورزی.
وقتی قلبت با حس و حال قشنگی میتپد و تو دلت میخواهد بال دربیاوری و در آسمان ها پرواز کنی؛ به آن سوی دنیا بروی و همه بفهمند تو حالت خوبست!
آن لحظه قند در دلت آب میشود و همه چیز برایت زیبا میشود.
خون در رگ هایت...
چشم هایم بار دیگر بیتو گریان میشود
جان من در آتشی ازغصه بریان میشود
ماه قلبم!در نبودت آسمانم تیره شد
این جهانم درشبی تاریک پنهان میشود
گر نباشی میشوم بیمار و جانم در زیان
گر توباشیبیشکاین بیماردرمان میشود
ل*ب ز هرخندیدنی بستم تو آییجانمن
گر تو آییل*ب ز شادیباز خندان میشود
این...
در این دنیا اگر غم هست
اگر صد درد و ماتم هست
اگر خندان نبودی تو
اگر مهر و وفا کم هست
وگر گریان شدی بازم
بگو دنیا تو مشتم هست
وگر نم زد به رویایت
بگو بازم خدا هم هست
ما را ز غم پرگشته این دل
گویا شوم با غصه کامل
هرجا ز من حرفی شد اول
غم جای اسمم بوده فاعل
دنیا غریبی کرده با من
آتش شدش بر آب و اینگِل
میسوزم آخر ذره ذره
دنیا به مرگم بوده عامل
ای پرستوی مهاجر غم گرفته باطنم را
روزگارم زده آتش با غرور لانهام را
گر به هرجای جهان هرجای عالم پر زنی
چون نبینی غَمِ جان جز در دلم،پر پر زنی
ای پرستوی مهاجر سر به قلبم زن تو بازم
من غریبم تو بیا تا زندگی بر خود نبازم
با تو هرجای جهان حالی دگر دارد نگینم
خوشبحالم که جهان با بال پروازت ببینم
نور چشمانم خدایا تیره گشت، نور چشمِ من کجاست؟
چشممنبر در به ساعتخیره گشت، نور چشمِ من کجاست؟
خون و دل خوردم بیایی پیشمن افسوس بستی چشم خود
غصه با غم بر من اینجا چیره گشت، نور چشم من کجاست؟
درد من درمان ندارد جان من طاقت ندارد بیتو باز
درد و غم بر قلب و جانم پیله گشت، نور چشم من کجاست؟