نتایح جستجو

  1. ballerina

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    ضحی در خانواده‌ای بسیار مذهبی و تا حدی سرد و مقرراتی بزرگ شده است. پدرش، آقای رضایی، مردی خشک، جدی و کم‌حرف بود که عواطف خود را نشان نمی‌داد و همیشه نظم و انضباط سختگیرانه‌ای در خانه حاکم بود. او احساسات را نقطه ضعف می‌دانست و معتقد بود نشان دادن آسیب‌پذیری باعث شکست می‌شود. مادر ضحی، خانم...
  2. ballerina

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    در استودیوی کوچک و ساده‌ای که دیوارهایش با فوم‌های آکوستیک پوشیده شده بود، آوا ایستاده بود و به سکوت سنگین فضایی که بوی چوب و کاغذ کهنه می‌داد خیره مانده بود. نور مهتابی ملایمی از سقف می‌تابید و سایه‌های نرمش روی پیانوی بزرگ سیاه‌رنگ در مرکز اتاق می‌افتاد. او انگشتان ظریفش را آرام روی بدنهٔ صاف...
  3. ballerina

    چالش [ تمرین نویسندگی ]1️⃣4️⃣

    وقتی به آینه نگاه کردم، احساس عجیبی داشتم، حس می‌کردم من باید بیشتر از اینا باشم، ترسیدم از اون چیزی که بودم و چیزی که داشتم بهش تبدیل میشدم. تصویر یه دختر شاد و با لبخند شیرین رو میدیدم اما چیزی که بودم یه دختر غمگین و پر از زخم، پشت این لبخند هزاران درد نهفته بود.
  4. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    ریوما کلاهش را بالا‌تر زد، چشم‌هایش برای اولین بار در این بازی، کاملاً باز شده‌بود. - رن سبکت رو تغییر دادی... دیگه نمی‌شناسمت. «این... این اصلاً شبیه چیزی نیست که تا حالا دیده باشم! آبجی همیشه خیره به برگ‌های پاییزی می‌شد... فکر می‌کردم فقط خیال‌پردازیه؛ حالا می‌فهمم پشت اون نگاه، چیز دیگه‌ای...
  5. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    باد پاییزی برگ‌های خشک را از کنار زمین تنیس بلند کرد. رن روی یک پا ایستاده بود، تعادلش کامل اما شکننده، مثل برگ طلایی که هنوز به شاخه چسبیده‌باشد. پای راستش از زمین جدا شده‌بود، فقط نوک انگشتان چپش زمین را لم*س می‌کرد. «پنجهٔ خزان... حاصل ماه‌ها تمرین در سکوت کوچه‌های نیویورک. یوما فقط محرک بود،...
  6. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    فوجی با لبخندی نیمه‌پنهان به صحنه نگاه کرد. انگشتان بلندش روی چانه‌اش قرار گرفت: - داره آزمایش می‌کنه... مثل گربه‌ای که با موش بازی می‌کنه. «شاید این دختر نمی‌خواد، کسی بفهمه داره چیکار می‌کنه ولی من دوست دارم کشفش کنم.» سرویسش را با آرامش زد اما همان تکرار قبل؛ بی‌هیچ نشانه‌ای از پیشرفت در...
  7. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    صدای ریوما با اعلام امتیاز از سوی اوئیشی در سکوت زمین گم شد. - یک - صفر! با همان دقت ساعت‌گونه، بی‌هیچ احساسی در نگاه، به پشت خط برگشت؛ مثل بازیگری که هزار بار نقش اول صحنه‌ای تکراری را اجرا کرده. پرتوی آفتاب روی عدسی‌های عینک مستطیل‌شکلش شکست، چشمان بی‌احساسش را پشت پرده‌ای از درخشش پنهان کرد...
  8. ballerina

    روزنامـه روزنامه مردادماه 1404| شماره 3

    خسته نباشید. ممنون از همگی راکوئیرن فقط یه داستان نیست! 🤔
  9. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    (زمین تنیس B، ساعت ۱۱:۳۰) آفتابِ ظهر مثل تیغی گداخته بر زمین تنیس می‌تابید. سایه‌ی بازیکنان کش می‌آمد و جمع می‌شد؛ انگار ساعت شنی مرموزی زمان را برای نبرد بعدی اندازه می‌گرفت. بادِ گرم، برگ‌های درختان اطراف را به خش‌خش انداخته بود؛ صدایی شبیه تشویق تماشاگرانی نامرئی. خطوط سفید زمین زیر نور...
  10. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    *** دفتر مربی ریوزاکی پر از عکس‌های قهرمانان بود؛ دیوارها با قاب‌هایی پوشیده شده‌بود که در آن‌ها چهره‌های سخت و مصمم بازیکنان گذشته لبخندهای یخی زده بودند. بوی چای سبزِ نیمه‌گرم در فضا پیچیده‌بود، و نور خورشید از پنجره‌ی نیمه‌باز، نوار باریکی از روشنایی را روی کف چوبی انداخته‌بود که مثل خط...
  11. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    رن در حالی که به سمت خروجی می‌رفت، به اینویی گفت: - آماده باش، تحلیل‌هات کامل نیست.تحلیل‌هات ناقصن. خودتو برای شگفتی‌های بعدی آماده کن. صدایش هیچ هیجانی نداشت، اما در عمق آن هشداری پنهان بود. فوجی دستانش را در جیبش فرو برد و زیر ل*ب گفت: - ملکه یخی امروز درس جدیدی به ما داد... گاهی سردترین یخ‌ها...
  12. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    رن حتی پلک نزد، فقط آن لبخند نازک، مثل خطی بر خطی بر روی یخ، باقی ماند. توپ با زاویه تند به هوا پرتاپ شد، مچ کایدو به شکل S کج شد، لبه راکت با صدایی غریب، برخورد کرد. توپ مثل مار خشمگینی، با صدایی هیسی و نفس‌گیر، به سمت رن یورش برد؛ او پاهایش مثل ریشه‌های سدر کهن به زمین فرو کرد، بدنش چرخید که...
  13. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    نگاهش به اینویی افتاد. در جایگاه داور نشسته‌بود و قلمش بالای دفترچه سبزرنگ، معلق مانده‌بود. - هی ربات تحلیل‌گر. صدایش یخ‌زده بود، مثل ترک‌های روی سطح یخ. - یا امتیاز رو اعلام کن یا دفترچه‌ات رو ببند. اینویی با وحشت، غریزی عینکش را جابه‌جا کرد. - پ... پانزده... صفر! سپس زیرلب زمزمه کرد. - نه...
  14. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    لبخند نازکی روی ل*ب‌هایش نشست، انگار مارمولکی که طعمه‌اش را دیده باشد: - بیا بازی کنیم... می‌خوام بهت نشون بدم اون مار روی پیشونیت چطور می‌شکنه. «اون موقعی که ریوما و بابا رفته بودن ژاپن، ریوگا اون پشت زمین ایستاده‌بود و می‌خندید: رن، اگه می‌خوای مار شکار کنی، اول باید یاد بگیری چطوری یخ بزنی!»...
  15. ballerina

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    تمرین جلسه دوم ۱- قهرمان با انگیزه خودخواهانه میو کیریساوا تنسور با اخلاق و مودب است و همیشه تلاش میکند که تیم را بالا بکشد، اما نه به خاطر پیشرفت تیمش، برای اینکه می‌خواهد ثابت کند او لایق رهبری تیم است و خودش را به مربی ثابت کند. و در مرکز توجه باشد. • شخصیت منفی داستان: کاباجی مونه‌هیرو تمام...
  16. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    ساکونو که هنوز تحت تاثیر مکالمات قبل، قرار گرفته بود، با صدایی لرزان گفت: - شنیدم فوجی-سنپای، اونو ملکه یخی صدا زد. ناگهان سکوت فضا با قهقهه‌ی بلند هوریو شکسته شد. - وای خدا! خیلی خندیدم! ملکه یخی؟ مگه میشه؟ صدای خنده او در حیاط مدرسه پیچید. رن که هنوز معرکه فضا در دستش بود و همه با حیرت به او...
  17. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    «این پسرها... انگار مشتاقانه منتظرند من رو زیر ذره‌بین بذارن. فوجی با اون لبخند مرموزش، اینویی با دفترچهٔ بی‌روحش. حتی اگه راکتمو مثل سلاح بکشم بیرون، بازم فکر می‌کنن می‌تونن رمزمو بشکنن؟ خوبه، بذار امتحان کنن. منم کنجکاوم ببینم چه‌قدر تحمل دارن وقتی «ملکه یخی» واقعاً شروع به بازی کنه.» - ملکه...
عقب
بالا پایین