نتایح جستجو

  1. ا

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%B3%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%84-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D9%88-%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D8%AF%D9%82%DB%8C%D9%82%D9%87-%D8%AF%D9%88%D8%A8%D9%84%D9%87-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C.36770/ این هم لینکش اسم صداپیشه جدید رو مشخص و اعلام...
  2. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    به محض باز شدن در، چشمانش از وحشت درشت شد و پاهایش همان جا میخکوب شد. در خودبه‌خود محکم بسته شد. آمایا و سای که زخمی جلوی پایش افتاده بودند، سولینا و هارومی در حال درد کشیدن، که آب از گردنشان گذشته بود و ایزانامی که آن‌سوی باغ نشسته بود و سرش را در دست گرفته بود، منظره‌ی رقت‌انگیزی ایجاد کرده...
  3. ا

    اتمام یافته رمان جواهر سوم | نرگس محمدیان روشنفکر

    حالا در زمان حال، گوشه‌ای نشسته بود و واقعیت را می‌نگریست که به صورتش کوفته می‌شد. دخترش، ساکورا آن‌سوی باغ در وضعیت نامعلومی به سر می‌برد و بوی خون، خانه‌باغ را در آغو*ش گرفته بود. همه دست و پا می‌زدند تا زنده بمانند و او روی زمین، با خود کلنجار می‌رفت. -‌ من... سالمم؟ قسمتی از وجودش درد...
  4. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلاممم عزیزممم💕 اراک درس میخونم😁 فداتشم من نظر لطفته😍😘💗 یه ایده کوچیک که تقریبا تازه باشه رو هی بهش فکر میکنم هی فکر میکنم هی فکر میکنم تا یه طرح نسبتا پیچیده شکل بگیره زیاد توی تنهاییام خیالپردازی میکنم توی خوابگاه هم همش راه میرم آهنگ میذارم فکر میکنم همه میگن عجیبه این کارام🌝 همش تو گوشی...
  5. ا

    گرافیست [افسونگر]

    بنر دیالوگ میکس
  6. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلامممم نرگس زیبا💗 تنبلی💀 تلاش کردم ولی متاسفانه در جهت و راه غلط که باعث شد بدتر بیخیال بشم😭😂 فک کنم ندارم چون هیچ چیز درستی به ذهنم نمیرسه😭😂😂 فقط میدونم آدم پرتوقعی نیستم و ادعایی ندارم هم خودمو دوست دارم هم از خودم متنفرم تلاش زیاد میکنم برای این قضیه ولی فایده نداره شاید ماه بعدی یه سر...
  7. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلام زی زی قشنگم💗 کلا توی مجازی دوستای خوبی دارم و واقعا خوشحالم میکنه این قضیه ولی چیزی که برام جالبه دوستی با کسایی بود که توی واقعیت اگه منو ببینن خیلی نمیتونیم با هم صحبت کنیم چون من توی واقعیت خیلی کم پیش میاد کسی باهام حرف بزنه و دوست بشیم در کل دوست دارم توی مجازی با همه دوست باشم از...
  8. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلامممم💗 عالی ام تو چطوری؟🥰🌻 شغل من سختی زیاد داره ولی قشنگترین شغله برای من🧚🏻‍♀️💕 واقعا سعادت میخواد به داد کسایی برسی که از جامعه طرد شدن و مردم ازشون میترسن با اینکه خیلی مهربونن ( معلم استثنایی ام) من زیاد خوش عکس نیستم ولی یه بار یکی از بچه ها توی مدرسه گفت میای سلفی بگیریم؟ منم گرفتم...
  9. ا

    صندلی داغ سری صد و هفتم صندلی داغ|افسونگر

    سلام به روی ماهت🥰 نرگس هجده نوزده سالگیم شروع کردم یه رمان نوشتم با اسم مستعار که اصلاااا رمان خوبی نبود کاملا کلیشه ای😆😆😆 یه مدت هی مینوشتم توی لپتاپ پاک میکردم الان ۲۱ سالمه و در خدمتتونم❤️ رنگای شاد رو خیلی دوست دارم ولی بیشتر از همه صورتی و بنفش💗🧜‍♀️ سوپ شیر توی دو سه کلمه بخوام بگم...
  10. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    آریل در فکر فرو رفته بود. با ناخن‌های بلندش، دامن سبز روشنش را چنگ زد. پدر و مادرش، همان پدر و مادر گمشده ادوارد بودند که بعد از تبدیل‌شدن به پری دریایی زندگی جدیدی برای خود ساخته بودند. آن‌ها حتی نام خود را هم تغییر داده بودند! هزار احتمال در ذهن او رژه می‌رفت؛ معقول‌ترین احتمال این بود که...
  11. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    پسربچه‌ای با صورت پر از کک و مک و موهای قهوه‌ای مایل به قرمز، دوان‌دوان به سمت کاملیا آمد. -‌ دکتر براون... کمک! پدرم... دوباره قلبش! کاملیا از جای خود بلند شد و به همراه پسر، دوان‌دوان به سمت بیمار رفتند. از صورت قرمز و نفس‌های پی‌در‌پی پسربچه مشخص بود مسیر زیادی را دویده است. آریل بلند شد و...
  12. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    ادوارد به در ضربه آهسته‌ای زد. -‌ اریک... هنوز این‌جایی؟ آقای براون روی مبل خوابش برده بود؛ خانم براون هم در اتاقش خواب بود. کاملیا و فلوندر درباره دریا و پری‌های دریایی از آریل سوال می‌پرسیدند و منتظر می‌ماندند او پاسخ را در دفتر بنویسد. اریک زانوهایش را در ب*غل گرفته بود و به در اتاقی که ادوارد...
  13. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    ادوارد خشمگین داد می‌زد: "پسرعموی ترسو! کجا فرار کردی؟ اگر تا دو دقیقه دیگر خودت را نشان ندهی، اهالی خانه‌ای که در آن پناه گرفته بودی را می‌کشم!" قلب آریل تند می‌زد. تصمیم گرفت خانواده براون را هم به تپه‌ها انتقال بدهد، اما این‌طور ادوارد تصمیم می‌گرفت جان تمام اهالی دهکده را به خطر بیندازد و...
  14. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    اریک گام برداشت و به سمت صخره‌ای که آریل رویش نشسته بود رفت. دیگر اثری از ترس خنده‌دارش از آب در آن‌چهره رنگ‌پریده دیده نمی‌شد. موج، ساق پاهای او را خنک می‌کرد. - آریل، هر چرت و پرتی که قبلا به تو گفتم را فراموش کن. امشب به من ثابت شد تو شیطان دریایی نیستی. ادوارد با شنیدن عبارت "شیطان دریایی"...
  15. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    گذشته‌های دور با وجود محدود بودن به شنیدن قصه‌ای که آن‌خدمتکار تعریف کرد، مانند یک فیلم از جلوی چشمان ادوارد می‌گذشت. زن و شوهری گوشه زندان زانوی غم ب*غل گرفته بودند و در بین تاریکی مغموم دیوارها، نگران تصویر پسر گریان خود در روشنایی خوفناک قصر بودند. جرم آن‌ها چه بود؟ قتل برادر کوچک‌تری که خبر...
  16. ا

    در حال تایپ فن‌فیکشن آریل، شی*طان دریایی| نرگس محمدیان روشنفکر

    در تاریکی و ابهام شب، چهره کسانی که مخفیانه آریل را نگاه می‌کردند چندان مشخص نبود. آن‌ها پی برده بودند آریل متوجه حضور آن‌ها شده است؛ از مخفیگاه بیرون آمدند و به سمت آریل حمله‌ور شدند. آریل می‌توانست با قدرتش آن‌ها را کیلومترها از خودش دور کند، ولی نمی‌خواست کسی متوجه شود او چنین‌قدرتی دارد؛...
عقب
بالا پایین