نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** - همکاران، همون‌ طور که خبر دارین سیاست کشور با همسایه‌ها حالت سینوسی داره. ناامنی منطقه بیشتر شده، باید چهار چشمی مراقب جاسوس‌ها باشیم؛ یه غفلت ما کافیه که تروریست‌ها به کشور نفوذ کنن. سرهنگ با لحن جدی و کلام مسلطش تکیه بر صندلی‌ چرم زغالی‌اش، در رأس میز سخن‌رانی می‌کرد. کمی که گذشت یکی از...
  2. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    وقتی سرش را جلو آورد، رنگ آبی‌ تیره چشمانش واضح‌تر دیده‌ شد. حسام توقع شنیدن این پیشنهاد را نداشت. دستی پشت لبش کشید. در حالی ‌که نوک کفشش را به سطح سرامیکی می‌سابید، نگاهش را به صورت کشیده و استخوانی‌اش دوخت. - سر کیسه رو شل کردی! از من چی می‌خوای آقای سالاری؟ صدف در سکوت قهوه می‌خورد و به این...
  3. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** دستش می‌لرزید، تی را کناری گذاشت و کلافه روی پله‌های سالن نشست. با هر دمی که می‌کشید، بوی نم و انواع شوینده‌ها به ریه‌اش جاری میشد. پلک‌‌های خشکش را روی هم فشرد. باید به سوده می‌گفت برایش مواد بیاورد؛ با این وضعیت در میهمانی نمی‌توانست سرپا بماند. صدای خشن زنانه‌ای او را از جا پراند، با دیدن...
  4. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    خاله‌ طلا با باز و بسته کردن پلک‌هایش به او فهماند که بهتر است به نزدش برود. ماندن را بی‌فایده دید. به‌ سوی خانه پرواز کرد‌، اول از همه سمت تراس رفت، نغمه‌‌ی خوش کبوترها نگاهش را به قفس چوبی آن‌ طرف دیوار معطوف کرد؛ در حصار توری‌های ریز فلزی برای خود جست‌ و خیز کنان بال می‌زدند. ل*ب‌هایش آویزان...
  5. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    خداقوت قشنگم ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-368182
  6. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** بعد از آن شب همه‌ چیز رنگ و بوی دیگری به خود گرفت؛ سرنوشت ماه‌بانو فصل جدیدی را برایش رقم زد. حسام سردتر از همیشه شد و یک پرده‌ی سیاه بین خودشان افکند. شب‌ها دیر به خانه می‌آمد و تا ل*ب به شکایت می‌گشود، نتیجه‌ای جز جنگ و دعوا در پی نداشت. کم‌کم دور و اطرافیان هم پی به رابطه‌ی سست‌ شده‌شان...
  7. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    عضلات صورت حسام از عصبانیت می‌لرزید، صدای نفس‌های ناآرامش واضح شنیده‌ میشد. دیگر نمی‌توانست بار کهنه‌ی سرنوشت نفرین شده‌اش را به دوش بکشد. - همین گذشته‌ی لعنتی رو بارها توی سرم کوبیدین. رسوای جماعت شدم! اون از رفیقم که تا پاش به نیروی انتظامی باز شد، به یه‌ سال نکشیده زیرآبم رو زد، نامدار محل شد...
  8. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    زهی اشتباه! محال بود پدری پسرش را نشناسد. پارچه‌ی نقش‌دار ترمه، درون دستان زمخت مرد مچاله شد. - من یکی راست و دروغ حرف‌هات رو می‌تونم تشخیص بدم پسر! پلک روی هم فشرد و «لعنتی» در دل فرستاد. به واقع که کشش یک بازجویی دوباره را نداشت‌، چوب‌ خطش برای امروز کافی بود. بی‌حوصله روی اولین مبل ولو شد و...
  9. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    ناله‌اش را در گلو خفه کرد. همان‌ جا با خود عهد بست که این کار حسام را بی‌تلافی نگذارد. صدای جدی و خشن شاهرخ در گوشش پیچید: - می‌خواستی با چهار تا عکس مزخرف و یه مشت حرف چرند، حسام رو از ماه‌بانو دور کنی. آخرش چی‌‌ شد؟ دختره وسط راه پشیمونی به سرش زد، کم مونده‌ بود نقشه‌هات رو خراب کنه. تداعی...
  10. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    فدات بشم، هم‌چنین گلی ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-367958
  11. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    در همان حال هم زبان درازش از کار نمی‌افتاد: - خیلی آشغالی! اون کنارت نمی‌مونه احمق! چرا خفه نمیشد؟ سیلی محکمی زیر گوشش خواباند و فحش رکیکی داد. سرش به دیوار برخورد کرد، یک‌ طرف صورتش به گزگز افتاد. حسام مجال نداد، کنار تن مچاله شده‌اش چمباتمه زد. نمی‌دانست قیافه‌اش چطور شده‌ بود که دخترک این‌...
  12. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    هیچ فکر نمی‌کرد سرنوشت طوری رقم بخورد که باز این زن را وسط زندگی‌اش ببیند. اکنون؟ نه، بودنش الان به چه دردش می‌خورد؟ انگار میان زنجیرهای آهنی اسیر بود و نمی‌دانست خود را چطور از این بندها نجات دهد. - تو که هنوز هم ادعای عاشقی داری، باید یادت باشه که با چه وضعی ترکم کردی. صدف نزدیکش شد و با...
  13. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    زیر نور هالوژن‌ها نگاه مشتاقش به چشمانش گره خورد، گویی هزاران رنگ در خود داشت. - کسی درباره‌ی من چیزی گفته؟ چرخی زد. تنها صدای خنده‌اش میان ترانه و همهمه در گوشش می‌پیچید. - لازم به گفتن کسی نیست جناب فلاح! زبانش بند آمد. انگار ذهنش را خواند که خندید و چشمکی ضمیمه‌اش کرد. - اون‌ جوری مثل شرک بهم...
  14. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    روی صندلی ولو شد و گره کراوات آبی‌اش را شل کرد. - بالاخره خودش میاد طرفم. هیچ‌ کَس نمی‌تونه دست رد به فرهاد ارجمند بزنه! دیگر پاپیچش نشد، حتم داشت باز هم جوابش کرده‌ بود. لحظه‌ای بعد، امیرعلی به جمع‌شان ملحق شد. با دیدن فرهاد در آن حالت و سگرمه‌های توی‌ هم رفته‌اش، کت کبریتی‌اش را از تن در آورد...
  15. لیلا مرادی

    همگانی ⌊چطور خودک*شی کنیم؟⌋

    ما آدم‌ها یه انرژی پرقدرت و خارق‌العاده‌ای هستیم که هدف از اومدنمون به دنیا انجام دادن ماموریت‌‌های بزرگه. یه آیینه از خدا که فقط قراره خوبی رو جذب کنیم و چه فرصتی از این بهتر که توی این ماجراجویی حضور داریم. به ذات واقعی‌ات نگاه کن، تلخی‌ها زاده‌ی ذهن تو نیست.
  16. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام عزیزم، خسته نباشی ۲ پارت فرستاده شد، در مجموع ۶ پارت باید چک بشه. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-367760
  17. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    نگاه مبهم و سرگردانش را به زن پیش رویش داد که با غم عمیقی آواز می‌خواند. چشمانش راز پنهانی در پس خود محفوظ داشت که از فهمیدنش عاجز بود. چرا گاهی قساوت و سیاهی وجودش را احاطه می‌کرد و باری دیگر مثل گذشته‌ها مظلوم میشد؟ همان موقع‌هایی که از تنهایی‌هایش به او پناه می‌آورد. حقیقت این بود که هیچ‌‌وقت...
  18. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** نگاه تار و منگش در تله‌ی مژگان فر خورده‌‌‌‌ای افتاد که چون سایه‌ بانی بلند، بالای دو پهنه ساحلی چشمان دخترک خودنمایی می‌کرد. جزء‌ به‌ جزء صورتش را کاوید، می‌خواست رد و نشانی از معصومیت خفته شده را در این ظاهر شیطانی بیابد. کامش را از هوای مسموم توتون و تلخی نوشیدنی پر کرد. سرش را بین یک دستش...
  19. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    خداقوت مهربون چهار پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-366378
  20. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    امیرعلی با عجز پلک روی هم گذاشت. زیر تیغ برنده‌ی اقبال، تن قلندر چه مظلومانه از نفس افتاده‌ بود. حسام کله‌ خر! ذات آدمی که عوض نمیشد. فهمیده‌ بود که راه کج می‌رود، اما به خود قول داده‌ بود که دیگر در کارش دخالت نکند؛ نمی‌خواست بعد تمام کاسه‌ کوزه‌ها سر او بشکند. علی‌رغم حس درونی‌اش ترجیح داد...
عقب
بالا پایین