۱۱. با من بگو.
با من بگو
چه کسی حد فاصل نهنگها را تعیین میکند
تا با تو بگویم
چرا لایق ما
و لایق دستهای اندوهگین تو نیست
که از هم دور باشیم.
با من بگو
چه کسی چکاوکها را از کوچ بازمیدارد
تا به تو بگویم
چرا باید راههای طویل آسمان را
در پیش بگیریم
و به یکدیگر کوچ کنیم برای ابد.
با من بگو...
۱۰. نگاه کن.
به تنم نگاه کن،
که شکنجه نمیشود اما
دستِ اضطراب تمام مفاصلم را قفل میکند
و حریف قدری نیستم،
تا از این رزم به سلامت بیرون بیایم
و تو را از این قم*ار شادمان کنم.
به دهانم نگاه کن،
خشک و بیتاب
و همیشه تشنه
که خشکیاش را با خون خودم تر میکنم
تا سرخ باشد و گرم
و تاب بیاورد برای...
تقریبا سه ماه پیش، یک دفتر با پوستین چرمی گرفتم. قرار بر این بود که هرروز بنویسم، از چه؟ از خودم. از احوالم که رو به زوال رفته؛ اما خسته بودم. شاید هم میترسیدم، از اینکه یک روز آن را بخوانند و بفهمند همهچیز خلاف تصورشان بوده، که من آنگونه که پنداشته بودند، بیدل و بیرگ نیستم. حالا اینجا...
عزیز کوچک دل خودم.
بلایت به من برگردد، لبخندت چگونه است؟
علی جان، تنها تو میدانی که هرگز نویسندهی خوبی نبودهام.
صفوف بیانتظار خطوط، از خطخوردگیها و کلیشههای شکستهی من سیاهند. تنها تو میدانی که من یک تقلید غمانگیز بیاشتیاق از نور تو بودهام. به راهِ غامرِ پشت پایم برمیگردم، حماقت...
نام اسپین آف: زخمهای رونده
برگرفته از: مانگای غول توکیو
نویسنده: ارغنون
ژانر: تراژدی،جنایی
خلاصه:
ری سوزویا، پسر جوانی که او را آریمای بعدی نام گذاشتند، به دنبال یافتن خودش همهچیز را پشت سر میگذارد، پرسشی که او از خودش دارد این است: زندگی بدون خونریزی چگونه است؟
برای من؟ نه! تو میتوانی برای گل کاکتوس کوچکی که آبش میدهی غبطه بخوری. میتوانی برای پرستوی مهاجری که آزاد است یا درب چوبی خانهای، پنجرهی دوجدارهای که در برابر باد و طوفان ایستاده است، میتوانی برای نخهای سیگار بهمنی که عاشقانی هم دارد غبطه بخوری؛ اما هرچه میکنی، احوال مرا مایهی خوشبختی و...
به من غبطه نخور عزیزم، تو میتونی برای یه گل کاکتوس کوچیک غبطه بخوری یا یه چکاوک آزاد قشنگ، یه در چوبی یا یه پنجرهی دوجداره که در برابر باد و طوفان هم مقاومه ، میتونی برای یه نخ سیگار بهمن یا یه مورچه غبطه بخوری، اما به حال من و سن و سال من نه!