نتایح جستجو

  1. سارا مرتضوی

    عالی رمان طلای نیمه‌شب | سارا مرتضوی

    سارا اخم کرد لحنش بین عصبانیت و ناباوری معلق بود. -دوباره؟! این بار چقدره؟ محمد آهی کشید شقیقه‌اش را مالید و گفت: -سه میلیارد. چشم‌های سارا گرد شد. نور آباژور روی صورتش افتاده بود ل*ب‌هایش لرزید. -سه میلیارد؟! داداشت اصلاً تا حالا رنگ میلیارد رو دیده که ضامن سه میلیارد شده؟ محمد سرش را بالا آورد...
  2. سارا مرتضوی

    عالی رمان طلای نیمه‌شب | سارا مرتضوی

    نور خانه زرد و خسته از آباژور گوشه‌ی سالن پخش می‌شد و روی کف سرامیک روشن خانه سایه‌های نرم می‌ریخت. هوای عصر ساکت و سنگین بود. دیوارها کرم، پرده‌ها ضخیم و نیمه‌کشیده هوا بوی غبار و اضطراب می‌داد. وقتی از اتاق حسین بیرون آمد محمد را دید که روی تک‌مبلی کنار پنجره نشسته بود. شیشه‌های قدی پنجره پر...
  3. سارا مرتضوی

    همگانی 😴چله دوم خواب عمیق😴

    شب ۴۳ نوشتن کتاب تنفس
  4. سارا مرتضوی

    نقدانه سری 60| ~D.R.M~

    از نظر من دختر سر به راه مامان و باباشه کلا آرومه 😄
  5. سارا مرتضوی

    طنز فقط باهوشا بیان

    من دکتری ام که رفتم تو چاه؟! بذار یکی هم من بگم 🙍‍♂️ 🪢🙎‍♀️🕳
  6. سارا مرتضوی

    صندلی داغ سری ۱۳۹ | صندلی داغ سارا مرتضوی

    سلاااام شکر تو خوبی؟ بیشمار معلومه که نه حالا کو تا دومی پناه می‌برم ب خدا همشون حقیقت داشت
  7. سارا مرتضوی

    صندلی داغ سری ۱۳۹ | صندلی داغ سارا مرتضوی

    خوش اومدی طلای نیمه‌شب بازی فکری شطرنج و بازی گروهی پسرم این ک دوست دارم چطور زندگی کنم
  8. سارا مرتضوی

    اختصاصی [پیشنهادات و نظرات]

    در موبایل موقع تگ اسم کادرش میره تو یه دنیای دیگه میشه کاری کرد؟
  9. سارا مرتضوی

    گپ و گفت خانواده کافه نویسندگان

    خدمت شما خودت هم بیا تو میدون. @-ALI-
  10. سارا مرتضوی

    همگانی جویبار روایت| سری سوم-آبان ماه

    صدای تق کلید که توی در خونه چرخید همه‌مون ساکت شدیم. مامان از بقالی سر کوچه یه سری چیز میز برای نهار خریده بود. -وای خدا کمرم. لیلا بدو خودش رو به مامان رسوند و دو تاپلاستیک رو از دستش گرفت. وقتی مامان قیافه‌های ما رو دید شصتش خبردار شد. -باز دوباره بحث کردید سر متروک‌خونه؟ مهرداد چشمشو بست و...
  11. سارا مرتضوی

    همگانی جویبار روایت| سری سوم-آبان ماه

    لحن عامیانه: صدای داد و فریاد خواهر و بردارهام مثل مته تو ذهنم فرو می‌رفت. -دیگه بسه هر چی باباجون این خونه‌ی کوفتی رو نگه داشت، ما نیاز به پول داریم، زن من سرطان داره، هزینه‌های شیمی‌درمانی زیاده. مهرداد عربده می‌زددر حالیکه صداش هم می‌لرزید، فکر می‌کنم برای همین داد می‌زد که ناراحتیش پشت خشمش...
  12. سارا مرتضوی

    مناسبت میلاد حضرت‌زینب(س) و روز پرستار 🤍

    @Farzane روزت مبارک بازم پرستار داریم انجمن؟
  13. سارا مرتضوی

    چالش 🌞چله دوم سحرخیز باش🌞

    روز ۷۴ام ⏰️ ۶:۱۹ 🦋🙏📚
  14. سارا مرتضوی

    چالش 🕊چله یاد یاران سفرکرده جایزه سکه🕊

    روز ۳۱ام آغاز شمارش معکوس
  15. سارا مرتضوی

    چالش 💪روتین ورزش چله دوم جایزه سکه💪

    روز ۶۹ام اصلاحی ۷:۱۹ 🦋🦋🦋
  16. سارا مرتضوی

    عالی رمان طلای نیمه‌شب | سارا مرتضوی

    سارا سرش را به پشتی مبل تکیه داد. پرده‌ها در نسیمی خفیف تکان می‌خوردند و بوی چای مانده در فضا پیچیده بود. صدایش بی‌رمق شد. -حل نمی‌شه، فقط شما... ناگهان در خانه با صدای مهیبی باز شد هوا لرزید. محمد با پیراهن نیمه‌باز، صورت برافروخته و موهای پریشان از در ورودی داخل دوید. چشمانش از خشم می‌درخشید...
  17. سارا مرتضوی

    عالی رمان طلای نیمه‌شب | سارا مرتضوی

    خورشید پاییزی با آن رنگ نارنجی کم‌جانش فرو می‌رفت. نور کم‌رمقش روی دیوارهای سنگی خانه می‌لغزید و سایه‌ی درختان حیاط را کش می‌داد. سارا روی مبل نشسته بود، گوشی موبایل در دستش می‌لرزید. صدای ساعت دیواری مثل چکشی در مغزش می‌کوبید. پنج ساعت مانده بود تا پایان مهلت، پنج ساعت تا نابودی. نفس عمیقی...
  18. سارا مرتضوی

    همگانی 😴چله دوم خواب عمیق😴

    شب ۴۲ نوشتن کتاب تنفس
  19. سارا مرتضوی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    باز وعده کردن و نیومدن
  20. سارا مرتضوی

    همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

    ب بیداری وقتی چشمام داره میسوزه
عقب
بالا پایین