سارا اخم کرد لحنش بین عصبانیت و ناباوری معلق بود.
-دوباره؟! این بار چقدره؟
محمد آهی کشید شقیقهاش را مالید و گفت:
-سه میلیارد.
چشمهای سارا گرد شد. نور آباژور روی صورتش افتاده بود ل*بهایش لرزید.
-سه میلیارد؟! داداشت اصلاً تا حالا رنگ میلیارد رو دیده که ضامن سه میلیارد شده؟
محمد سرش را بالا آورد...