نتایح جستجو

  1. ZeinabHdm

    در حال ویرایش رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم

    فصل دوم هفت ماه بعد در زندگی بشر واژه‌ای وجود دارد که اگر نبود، موجودیت بشر نیز ممکن نمیشد، آن زمان که خداوند قبض گِلی را در دست فشرد و از روح خود در آن دمید، همان سان موجی از محبت خاص الهی اش را به سوی آن قبض گِل ارسال کرد؛ محبتی به نام عشق که می‌آید و می‌نشیند و قصد رفتن ندارد و اگر هم قصد...
  2. ZeinabHdm

    در حال ویرایش رمان مژدار | نویسنده: زینب هادی مقدم

    در میان همین افکار پرسه میزد که متوجه حضور متولی شد: - بهتره تصمیمی بگیری که بعداً از خودت خجالت نکشی. با دیدن متولی که با سینی چای در دستش به سویش نزدیک می‌شد، کمی در جای خود جابه جا شد و رو به او گفت: ببخش حاجی، کلی مزاحمت شدم. نزن این حرف رو، تو هم مثل پسر خودم. لطف داری. با یک «یاعلی» خود...
  3. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویـسندگـی ]1️⃣

    او دور بود، شاید خیلی دور؛ مثلا آن طرف خیابان؛ برای من او خیلی وقت است که دور شده بود؛ شاید از لحظه‌ای که دستان سهمگینش بر روی صورت نازنینم حمله‌ور شد؛ شاید از لحظه‌ای که حنجره زخم خورده‌اش را بر سرم آوار کرد و شاید از لحظه‌ای که حرفهایش طعم تلخ طعنه به خود گرفتند؛ او از همان لحظه‌ها دور شد؛ نه...
  4. ZeinabHdm

    چالش [ تمرین نویسندگی ]2️⃣

    در تاریکی مطلق، صدایی آشنا نامم را زمزمه کرد؛ چشمان خسته از خوابی کسل‌کننده و ناتمامم را گرداندم؛ هنوز پس از گذشت چند روز نتوانسته بودم عمیقأ آرامش خواب را به ذهن خسته ام هدیه دهم؛ هر بار این فکر بود که سایه اش را از اعماق ذهن بی‌قرارم برنمیداشت؛ به نوعی باید به انبار ذهنم قفلی از سکوت می‌زدم تا...
عقب
بالا پایین