نتایح جستجو

  1. Azaliya

    طنز موسسه مالی اعتباری وزین (رقیب پرشین) با کمتر از نیم‌روز سابقه

    آورد دیگه مهم اینه از پرشین معتبر تره حتی اگر مجوز تداشته باشه
  2. Azaliya

    طنز موسسه مالی اعتباری وزین (رقیب پرشین) با کمتر از نیم‌روز سابقه

    کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم
  3. Azaliya

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ] ۱۴۰۴

    درود درخواست جلد برای داستانک شمارش معکوسhttps://forum.cafewriters.xyz/threads/41433/
  4. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    چشم‌‌هام رو باز کردم. همه‌جا تاریک بود. توی خیابون بودم برف میومد و خیلی سکوت بود فکر کنم نیمه‌های شب بود. دوباره خودم رو دیدم، درحال رفتن از خیابون بودم. اون‌وقت شب من تو خیابون چی‌کار می‌کردم؟ یادم اومد شب تصادفه! ایستادم چشمم به گوشه خیابون خورد جسم زنی رو دیدم که افتاده بود، خون از سر و...
  5. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    -‌ خوبه و بقیه چیکار می‌کنن؟ صدای پرستارها اومد‌. -‌ مایک برو برق اضطراری رو چک کن چرا روشن نمیشه. -‌ شاید قطعی برق از فیوز باشه میرم اون رو چک بکنم. لحظه‌ای بعد برق‌ها اومد. -‌ میبینی وقتی تاریک بود همه دنبال نور رفتن کسی نگفت خب چون تاریکه پس می‌شینم و منتظر می‌مونم! -‌ وقتی عصبانی بودم، منتظر...
  6. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    صدای بشکن اومد. - عصبانی بودی و منتظر موندی. من جلوی توماس بیست و چهار ساله که سیگار کنج لبش بود و اخم‌هاش درهم بود. دوباره صدای بشکن. پشت پنجره اتاق بیمارستان بودم. - نا‌امید شدی و منتظر موندی!‌ سرم رو پایین انداختم. -‌ انتظار توماس مکسون! نمی‌دونم شما آدم‌ها چرا این‌جوری‌این! -‌ منظورت چیه؟...
  7. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    - اوه خب فکر کنم ترجیح می‌دادی فلج بشی و یا بمیری و روحت بره مصاحبه نه؟ همیشه اتفاق‌های بد اون‌قدرها هم که فکر میکنی بد نیستن پسر جون! فرشته مرگ بشکنی زد و صحنه بعدی داخل رستورانی بودیم که نمیشناختم. با دیدن سارا خشکم زد. طبق عادت همیشگی‌اش درحال ادامس جویدن بود. همراه سه تا از دوستاش در حال...
  8. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    وارد سوپری شدم و چند دقیقه بعد با پاکت سیگاری بیرون برگشتم. آب دهنم رو قورت دادم و رو به فرشته مرگ نگاهی کردم. - من اون روز خیلی ناامید بودم می‌ترسیدم که کار جدیدی رو شروع کنم من... . فکر می‌کردم همیشه، فرصتش ممکنه برام پیش بیاد و الان وقت مناسبی نیست. از خودم عصبانی بودم، از بزدلی‌ام. یک‌دفعه...
  9. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    فرشته مرگ از روی اپن پایین پرید و گردن کج کرد شونه‌ای بالا انداخت و بیخیال بشکن دیگه‌ای زد. حالا توی خیابون بودیم دقیق یادمه کیف سامسونتی که برای مدرسه می‌بردم. سال اولی بود که قرا بود آزمایشی درس بدم توی مدرسه و همون سال اول اخراج شدم. - یادمه یازده آگوست به خاطر یک اتفاق مسخره من رو اخراج کردن...
  10. Azaliya

    نظارت همراه داستان کوتاه شمارش معکوس | ناظر: مینرا

    سلام یک پارت جدید پارت آخر بود عزیزم فقط از اون‌جایی که داستانم به بخش داستانک منتقل شد مجبور شدم پارت‌هام چون خیلی بلند بود چند تیکه‌اشون کنم که درست بشه برای داستانک
  11. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    بشکنی زد و صحنه بعد توی آشپزخونه بود بابا و مامان روی صندلی نشسته بودن این صحنه رو یادم نبود؛ چون من اونجا نبودم‌. مامان با نگاه غمگینی گفت: -‌ تو که می‌دونی اون عاشق ورزشه. چرا می‌خوای به زور چیری رو بره که دوست نداره؟ -‌ اگر آدم واقعاً چیزی رو دوست داشته باشه با تمام وجود براش تلاش میکنه! من...
  12. Azaliya

    مشاوره مشاوره‌ی علائم نگارشی

    سلام عزیزم کل پارت‌هات رو چک کردم یه سری ایرادات بازم به چشمم خورد خب بعد نکته هایی که گفتم رو برای پارت‌های بعدت رعایت نکردی لطفا دوباره پارت‌هات رو ویرایش کن ببین اینجا به نکته‌ای که گفتم دقت نکردی ببین دارم برای جمله دومت هست خب برای همین اگر قراره از علائم نگارشی اینجا استفاده بشه "من رو...
  13. Azaliya

    در حال تایپ داستانک شمارش معکوس | Azaliya

    همین‌جور که با نوک کفشش روی زمین خط‌های فرضی می‌کشید، پوزخندی زد. - ارباب؟! اصلا کلمه قشنگی نگفتی فکر کنم لازمه یه چیزهایی رو ببینی. بشکنی زد که یک‌دفعه در عرض یک چشم به هم زدن توی خونه بودم، خونه خودمون! - تو... تو چیکار کردی؟! نفس عمیقی کشید و به دور و بر نگاهی کرد: - آوردمت به گذشته! از...
عقب
بالا پایین