نتایح جستجو

  1. زهرا مشرف

    همگانی از نظر روحی نیاز دارم به...

    یکی بغلم کنه، ۴ میلیاردبزاره جیبم...
  2. زهرا مشرف

    نظارت همراه رمان باد هم دختر بود | ناظر: Helen.m

    سه پارت آخر فرستاده شد..
  3. زهرا مشرف

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    مثل طوفان آمد. لباسش قرمز نبود اما چیزی در راه رفتنش، حرف زدنش و نفس کشیدنش بوی آتش می‌داد. روجا هنوز درست ننشسته بود که گفت: - بذار من اول حرف بزنم. چون اگه صبر کنم، همه‌چی از دست می‌ره. و گفت. نه آهسته و نه با مکث. مثل کسی که سال‌ها توی سینه‌اش آتش‌فشان بوده و حالا وقت فورانش رسیده: - منو...
  4. زهرا مشرف

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    نشسته بود گوشه‌ی اتاق با تسبیحی در دست، بی‌آن‌که تسبیح را بگرداند. لباسش سفید نبود، سیاه هم نبود. خاکی بود مثل رنگ دیوارهای قدیمی. چهره‌اش نه پیر بود و نه جوان. از آن زن‌هایی که نمی‌شود گفت چندساله‌اند؛ فقط می‌فهمی خیلی دیده‌اند. وقتی نازنین پرسید چیزی برای گفتن دارد، سرش را به علامت نه تکان...
  5. زهرا مشرف

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    او آرام آمد. نه مثل نسیم زنِ قبلی، نه مثل طوفان بعضی‌های دیگر. مثل کسی آمد که همیشه بوده ولی تا به حال هیچ‌کس نگاهش نکرده. اولش نفهمیدم مهمان جدید کیست. فکر کردم مادر یکی از دخترهاست. روسری‌اش رنگ‌و‌رو رفته بود، دست‌هایش زبر و نگاهش... نه خجول و نه خشمگین. فقط خسته، از آن خستگی‌هایی که آدم خودش...
  6. زهرا مشرف

    همگانی دلت گرفته باشه چیکار میکنی؟

    نادیده‌اش میگیرم تا از رو بره. یه وقتایی هم که دیگه نمی‌کشم، میترکم دیگه...
  7. زهرا مشرف

    دنباله دار °•|توفامیلتون هست|•°

    بله ازین فامیلا که خیلی خوبن؟
  8. زهرا مشرف

    دنباله دار حاضری جونت رو برای چی بدی؟

    شاید برای یک‌لحظه دیدن یک‌نفر.
  9. زهرا مشرف

    دنباله دار ツ ✌ تـا حــالا شــده؟؟ ✌ ツ

    بله تا حالا شده دروغی و بفهمی و به روی خودت نیاری
  10. زهرا مشرف

    دنباله دار چیزی که نفر قبلی میگه رو داری؟

    کلاً ندارم هدیه ای که باز اونو به کس دیگه یا هدیه داده باشی؟
  11. زهرا مشرف

    نظارت همراه رمان باد هم دختر بود | ناظر: Helen.m

    درود؛ سه پارت فرستاده شد...
  12. زهرا مشرف

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    از همان لحظه که وارد شد، حس کردم قرار نیست زیاد بماند. نه اینکه عجله داشته باشد. فقط از آن زن‌هایی بود که بودنشان مثل سایه نیست، مثل نسیم است. آرام می‌گذرد اما همه‌چیز را تکان می‌دهد. لباسش ساده بود، گره‌خورده از رنگ‌های خنثی. چادری نداشت و روسری‌اش را محکم بسته بود. محجوب بود مثل کسی که از راه...
  13. زهرا مشرف

    در حال تایپ رمان باد هم دختر بود|زهرا مشرف

    از آن روزی که آن مرد با کارت شناسایی آمد، همه‌چیز آرام شد. اما از آن آرامی‌هایی که آدم را می‌ترساند. روجا یاد گرفته بود سکوت قبل از طوفان شبیه همان لحظه‌هایی‌ است که یک زن قبل از ترک خانه، دستش را روی در می‌گذارد و مکث می‌کند. زن روانپزشک آن روز دیر آمد. اما با چهره‌ای که انگار گذشته‌اش را بالا...
عقب
بالا پایین