نتایح جستجو

  1. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت ۲۱۱ ✅ نکات قوت: توصیف‌ها طبیعی و زنده‌ست (به‌ویژه قفس کبوترها و صحنه‌ی اتاق). دیالوگ‌ها احساسی، طبیعی و هدف‌دارن. لحن شخصیت‌ها متمایزه و باورپذیر. انتقال درونیات ماه‌بانو با ظرافت انجام شده. نثر استاندارد و جمله‌بندی روان. *** ❌ «به‌ سوی خانه پرواز کرد‌، اول از همه سمت تراس رفت» ✅ «به‌سوی...
  2. زهرا سلطانزاده

    فراخوان فراخوان جذب مشاور | همراه با آموزش

    درود و مهر. اعلام امادگی
  3. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    درود بر شما عزیزم. حتما عزیزم. قلمتون مانا🫀🌱
  4. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    خب عزیزم پارت‌هایی که گذاشته بودی همشون اصلاح شد. الان بعد از هر پارت گذاری بهم اطلاع بده که عقب نمونیم. موفق باشی، قلمت مانا🌱🫀
  5. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    1. جملات طولانی و بی‌وقفه: در چند بخش جمله‌ها پشت سر هم اومدن بدون مکث مناسب («...از گوشه چشم نگاهش کرد و گفت: من اگه می‌تونستم وام بگیرم پدرم از زیر تیغ نجات می‌دادم...»). 👉 بهتره با نقطه یا ویرگول درست تقسیم بشن تا نفس جمله طبیعی‌تر بشه. 2. جا افتادن حروف اضافه: در جمله‌ی «من به صورت می‌تونم...
  6. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    ❌ «حرفهای» → ✅ «حرف‌های» ❌ «بین راه» → ✅ «بین‌راه» (نیم‌فاصله) ❌ «تهران شدند تقریباً» → ✅ «تهران شدند، تقریباً» (جمله نیاز به ویرگول دارد) ❌ «زهراخانم» → ✅ «زهرا‌خانم» (نیم‌فاصله) ❌ «خانه خودش رساندند راهی خانه پریچهر شد» → ✅ «خانه‌ی خودش رساندند و راهیِ خانه‌ی پریچهر شدند.» (جمله ناقص و نیاز به...
  7. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    اوکی عزیزم خودم درستش میکنم اونارو فقط چند پارت مونده تا اتمام نظارت اون پارت‌ها، پارت مجدد نزار تا جایی که وقتم شد سعی میکنم بعضی پارت‌هارو خودم اصلاح میکنم. و شما فقط بعد هر پارتی که میزاری بهم اطلاع بده.
  8. زهرا سلطانزاده

    نقد کاربر رمان جمر | دالسین

    سلام عزیزم رمان از نظر شخصیت پردازی باید بگم که خیلی عالیه و توصیفاتتون خیلی خوبه نحوه روایت رمانتو روان و بیشتر آدمو مشتاق میکنه به خوندن. یه چیزی که بگم اینه که بنظرم یکم فقط یکم از چاشنی هیجان وارد فضای روایت کنی خیلی خوب میشه. خیلی از قلمت لذت بردم، قلمت مانا زیبا🌱🫀
  9. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت ۱۱۴ ❌ دیالوگ‌ها با «-» درست رعایت نشده. مثال: «خوبم، خیلی هم خسته نیستم…» ✅ خوبم، خیلی هم خسته نیستم. اینجور ماشین‌ها خیلی آدم خسته نمی‌کنه. ❌ «ممنونم، شما تصمیمتون رو گرفتید؟ کارگاه خودتون راه میندازید.» ✅ ممنونم، شما تصمیم‌تون رو گرفتید؟ کارگاه خودتون راه می‌اندازید؟ ❌ «فکر بیش از حد...
  10. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت ۱۱۳ ❌ «ابراهیم سوار ماشین شد و بدون هیچ‌حرفی ماشین تا جلوی فروشگاه راند و بعد خطاب به زهراخانم و پریچهر گفت: چیزی می‌خواهید واسه‌تون بگیرم.» ✅ اصلاح: ابراهیم سوار ماشین شد و بدون هیچ حرفی تا جلوی فروشگاه راند. بعد خطاب به زهراخانم و پریچهر گفت: -‌ چیزی می‌خواهید واسه‌تون بگیرم؟ ❌ «- مردک...
  11. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت ۱۱۲ ❌ "میگم" → ✅ "می‌گم" (نیاز به نیم‌فاصله در افعال مضارع) "احیاناً (درسته، ولی اگر محاوره مدنظر نیست بهتره: "احیاناً" حذف بشه و نوشته شه "نکنه") ❌ "زن‌داداشم محبوبه که نیست؟" ✅ "زن‌داداشم محبوبه که نیست؟" (درسته، فقط برای تأکید بهتر قبلش خط تیره دیالوگ بیاد: - می‌گم، احیاناً...
  12. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان امضای ابدی | ناظر: زهرا سلطانزاده

    پارت ۱۱۱ ❌ «این را گفت و بعد از مدتی سکوت به سمت پریچهر رفت. پریچهر ایستاد و گفت: چی شده؟» ✅ باید خط دیالوگ باشد: این را گفت و بعد از مدتی سکوت به سمت پریچهر رفت. پریچهر ایستاد و گفت: -‌ چی شده؟ ❌ «ابراهیم نزدیکش که شد مدتی فقط نگاهش کرد و گفت: خواستم بگم…» ✅ جدا کردن دیالوگ از توضیح: ابراهیم...
  13. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | ناظر: مینرا

    نه فک کنم طبق قوانین همون سه پارت رو بزارم معقول تره، بازم ممنونم❤️
  14. زهرا سلطانزاده

    نظارت همراه رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | ناظر: مینرا

    سلام عزیزم ۴ پارت امروز گذاشته شد🙂❤️
  15. زهرا سلطانزاده

    نویسندگان ~ اعلام پارت گذاری ~ آبان 1404

    درود ۴ پارت امروز گذاشته شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/40380/post-334391
  16. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    باران شدت گرفته بود. خیابان زیر پایش بوی خاک خیس می‌داد، بویی سنگین و زنده، مثل بوی بازگشت. قطره‌ها از لبه‌ی پالتویش می‌چکیدند و صدای برخوردشان با زمین، مثل تکرار یک جمله‌ی قدیمی بود که جهان از یاد نبرده. مه در نور چراغ‌ها می‌لرزید، گاهی شبیه دود می‌شد، گاهی مثل نفس گرم انسانی که پشت گوشش...
  17. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    نور کم‌کم در امتداد شهر لغزید. روز به سمت شب می‌رفت، اما هنوز روشناییِ محوی بر سنگفرش خیابان‌ها مانده بود. صدای چرخ‌های واگن‌ها دور می‌شد و در دل هوا پژواک پیدا می‌کرد. بوی دود و قهوه‌ی نیم‌سرد از پنجره‌ی بازِ کافه‌ای کوچک بیرون می‌آمد و در بوی نمکِ دریا حل می‌شد. ویکتور آهسته در خیابان قدم...
  18. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    کوچه‌ها در نور غروب غوطه‌ور بودند، آن نوری که میان نارنجی و طلایی در نوسان است و همه‌چیز را شبیه خاطره می‌کند. ویکتور از میان خیابان‌های باریک پایین آمد، شن هنوز در کفش‌هایش بود و بوی دریا پشت سرش دنبال می‌آمد، بویی که در هوای شهر پخش می‌شد و با بوی نان تازه و دود بخاری در هم می‌آمیخت. صدای دور...
  19. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان مه، خانه‌ی خاطره‌ها | زهرا سلطان‌زاده

    قدم‌هایش روی خاک نمناک صدا می‌داد، نرم و عمیق، مثل کوبیدن نبض زمین در زیر پا. بوی نمک با گرمای خورشید آمیخته بود، و هوا بوی آغاز می‌داد؛ نه آغاز یک روز، بلکه آغاز درک. نسیم از سمت دریا می‌وزید، رطوبت را بر پوستش می‌نشاند، و موهایش را آرام به پیشانی‌اش می‌چسباند. نور روی پوستش لغزید، داغ اما...
عقب
بالا پایین