نتایح جستجو

  1. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    خاک و سنگ در سکوت به هم چسبیدند. خطوطی که هرگز خوانده نشدند، در خود شکستند و محو شدند. هیچ دستی نبود که آن‌ها را نگه دارد، هیچ نوری نبود که مسیرشان را نورافشان کند. یادها، استخوان‌هایی بی‌پناه، پراکنده در تاریکی شناور شدند. هیچ پژواکی راه خود را به بیرون نیافت؛ خاموشی، تمام فضای میان زمین و...
  2. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    ترک‌ها به‌سکوت آرام اما بی‌رحم، رخنه کردند. سنگ‌ها نفس کشیدند و شکافتند، خاک به لرزش درآمد و تاریکی خود را گستراند. صدای فروپاشی در شریان‌های زمان طنین افکند. هر جنبش سایه‌ای از ویرانی بر تن زمین می‌نشاند؛ هر نگاه لکه‌ای تازه بر پرده‌ی هستی باقی می‌گذاشت. و در پایان چیزی جز ویرانی و سنگینی مطلق...
  3. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    به راستی که کلنگی بر خاک فرود نیآمد و حتی دستی گوری نکند. با این همه در اعماق سینه، مدفنی گشوده شد که نشانی نداشت و هرچه در آن نهاده می‌شد، بی‌رد و اثر در تاریکی فرو می‌رفت. یادها، استخوان‌هایی بی‌صاحب بودند؛ ترک‌خورده، بی‌تابوت، پراکنده در خلأی بی‌انتها. هیچ کس از مرگ روح آگاه نشد؛ نه مویه‌ای،...
  4. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    پس از غوغای طوفان، سکونی مسموم بر جان چیره شد که از سنخ خاموشی گور بود. پلک‌های روان به سنگینی گراییدند و اندیشه، همچون شمع نیم‌سوخته در خویش فرو نشست. نه خوابی شیرین بود و نه بیداری هوشیار؛ که میان‌راهی هولناک بود، جایی که هر نفس به آهی کشدار تبدیل می‌شد و هر تپش قلب، آوای محتضری خاموش را...
  5. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    در ژرفنای سینه، طوفانی خاموش می‌غرید؛ طوفانی بی‌آسمان و بی‌زمین که هیچ ساحلی برای آرامش نمی‌شناخت. اندیشه‌ها، چونان ماران سر به هم ساییده، در تاریکی به جان یکدیگر افتاده بودند و هر دم نیشی تازه بر روان می‌نشاندند. هیچ صوتی از بیرون توان خاموش کردن این غوغا نداشت؛ چرا که آشوب، از مغاک درون زاده...
  6. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    دیگر مرزی میان بیداری و خواب برجا نمانده بود؛ هر لحظه چون نقابی بر نقاب دیگر می‌افتاد و جهان در هزار توی سایه‌ها گم می‌شد. گام‌ها بر زمینی نهاده می‌شد که هر آن فرو می‌رفت و هر نگاهی به دیواری می‌خورد که در دم به غبار می‌پاشید. وهم، زنجیری نامرئی شد که روان را در گردابی بی‌قرار فرو می‌برد؛ زنجیری...
  7. Chaos

    حرفه ای دلنوشته مَحآق | اثری از آشوب

    چهره در آیینه، غریبه‌ای بی‌نام گشته بود؛ خطوط محو و درهم، همچون نقشی بر آب که هر دم از هم می‌گسیخت. نام، دیگر معنایی نداشت؛ واژه‌ای بی‌صاحب بود که بر زبان‌ها می‌گشت اما در جان، طنین نمی‌یافت. خاطرات، همانند اشباح بی‌چهره از پس پرده‌ای غبارآلود می‌گذشتند بی‌آنکه به خود تعلقی داشته باشند. روح‌ در...
  8. Chaos

    در حال تایپ داستانک ذهن لهجه‌دار | آریو

    °•● به نام خالق شکوفه‌های شعرِ زندگی .•● نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب «انجمن کافه نویسندگان» برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! ‌ پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در«انجمن کافه نویسندگان» با دقت مطالعه کنید. | قوانین تایپ داستانک | شما می‌توانید پس از 5...
  9. Chaos

    در حال تایپ دل‌نوشته در میان کوچه‌های تنهایی | اثر Tiam.R

    •○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•° نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. قوانین تایپ دلنوشته ‌ شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست...
عقب
بالا پایین