نتایح جستجو

  1. HananehKH

    عالی رمان بایش | نویسنده HananehKH

    پست 12 بدون حرفی به راهش ادامه داد. من موندم و حباب شکی که دورم رو احاطه کرده بود. به سمت نبات برگشتم و با چشم‌های طوسیش، خالی از هرحسی نگاهم می‌کرد. دیگه نمی‌لرزید؛ اما توی خلسه‌‎ای که جنسش برام قابل تشخیص نبود، فرو رفته بود. نمی‌دونم توی فکرش چی می‌گذشت؛ اما حدس می‌زدم نگران بود. با احتیاط به...
  2. HananehKH

    اطلاعیه درخواست تگ برای دلنوشته | تالار ادبیات

    با سلام. درخواست تگ داشتم. https://forum.cafewriters.xyz/threads/%D8%AF%D9%84%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-hananehkh.38805/
  3. HananehKH

    اطلاعیه تاپیک جامع سوالات و مسائل تالار ادبیات

    سلام. وقت بخیر. میخواستم بپرسم به دلنوشته ها رسیدگی نمیشه؟ درخواست نقد دادم، جوابی دریافت نکردم. اعلام پایان کردم، جوابی حاصل نشد.
  4. HananehKH

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام. لینک رو فرستاده بودم. مجدد درخواست جلد دارم...
  5. HananehKH

    عالی رمان بایش | نویسنده HananehKH

    پست 11 سنگسار! حتی با شنیدنش هم تنم به لرزه افتاد. داستان بیش از حد درحال رشد بود و باید کاری می‌کردم؛ چون مسبب این وضعیت من بودم. خواستم کلمه‌ای بگم که شروع به پرتاب سنگ به سمت نبات کرد. به سرعت نبات رو توی بغلم گرفتم و پشتم به سمتشون موند. سنگ ریزه به کتفم خورد و درحالی که فکر می‌کردم ادامه‌ای...
  6. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    شکوفه‌های امید را بر مزار دلتنگی می‌گذارم. با چشمانی مملوء از درد، نفس عمیقی می‌کشم. نگاهم به نوشته‌هایم است که به انتها رسیده و رنگ تراژدی گرفته. راستش اهل تراژدی نیستم؛ اصلاً دوست ندارم. هر وقت بخواهم کمی غمگین شوم، ناامیدی که در گوشه ذهنم کمین کرده، بیرون می‌آید. شعار دادن خوب است؛ اما عمل...
  7. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    در زندگی، لحظاتی را گذراندم که به هیچ بند بود. لحظاتی که هربار تا مرز ناامیدی رفت و برگشت. فکرش را هم نمی‌کردم بتوانم سرپا شوم؛ اما شدم. با ذره‌ذره وجودم برای این حال جنگیدم. به قول گفتنی، هر کسی خبر خودش را دارد. البته چندین بار هم جا زدم. دیگر توانی نداشتم. ته مانده‌ی توانم را خرج کورسوی...
  8. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    این حقمان نبود! حق هیچ کدام از ما! این‌که در اوج جوانیمان، با ناامیدی دست و پنجه نرم کنیم. برای حقمان بجنگیم و هیچ حاصلمان شود. روزهای زیبای زندگیمان سپری شود و زیبایی نبینیم. رویا دیدن که دیگر حق مسلممان بود. چه به روزمان آمد که ناامیدی را به خانه‌ی آرزوهایمان راه دادیم، البته ما مقصر نبودیم...
  9. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    حس و حال این روزهایم را دوست ندارم، همه‌اش بوی افسردگی می‌دهد. انگار عزیزی را ازدست داده‌ام. خوشحال نیستم و حالم به تنم زار می‌زند. آن‌قدر که همه از چهره‌ام می‌فهمند. موریانه اضطراب، افکارم را جویده و حال به تنم رسوخ کرده است. ناامیدی، خونِ رگ‌هایِ امیدم را خشک کرده. ای کاش کسی به تنِ نزارم...
  10. HananehKH

    اطلاعیه | درخواست نقد دلنوشته |

    با سلام. درخواست نقد برای دلنوشته: دلنوشته انسان به امید زنده است
  11. HananehKH

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    با سلام و خسته نباشید. درخواست جلد برای دلنوشته: دلنوشته انسان به امید زنده است
  12. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    امروز خودم را محکوم به روزمرگی کرده‌ام. می‌دانی درد روزمرگی کجاست؟ آن‌جا که تکرار برایت ناخوشایند می‌شود و گلویت را می‌گیرد. انگار کسی به جانت حمله کرده و به بن‌بست انتظار رسیده‌ای؛ اما باید از راه پرپیچ و خمش عبور کنی. خیال راحت کردنت را ندارد، فقط بیش‌تر به جانت زخم می‌زند. این‌جاست که امیدی...
  13. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    به خودم قول داده‌ام روزی، جایی، از پلکان ترس بپرم. چتر امید را باز کنم و بدون لحظه‌ای تردید رها شوم. ‌بپرم تا این ترس برای همیشه خاتمه یابد؛ چون تنها با این وضع می‌توان از مرتفع‌ترین ترس‌ها گذشت. گذشت و رها شد!
  14. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    در من جنگی درحال وقوع است. جدالی پر تنش که لشکر ناامیدی را به سمتم روانه کرده. سربازان بی‌دفاعی در سرزمین ذهنم منتظر سپاه امید هستند. سر تا پا گوش شده‌اند تا صدای پایی که از دور می‌شنوند را تشخیص دهند. لشکر ناامیدی که شمشیر برنده‌ی خود را بالا می‌برد، می‌فهمم که این بار قصدش فتح آرزوهایم است...
  15. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    همه آدم‌ها شب که به بالین خواب می‌روند، صبح را به امیدی آغاز می‌کنند. یکی به امید دیدن کسی که قلبش را به تپش می‌اندازد یا عزیزی که دوستش دارد، دیگری به امید روزی بهتر. حتی بعضی‌ها هم هستند که با فکر کردن به گذراندن روزمرگی‌هایشان، به خود امید می‌دهند. حرفم این است؛ ما آدم‎‌‌ها برای گذراندن یک شب...
  16. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    با هم به آسمان شب زده خیره شده‌ایم. هر دو به یک نقطه می‌نگریم؛ اما افکارمان متفاوت است. من در فکرم به دنبال آینده‌ای ملموس از اتفاق خوب هستم و او... راستش نمی‌دانم به چه فکر می‌کند که اینطور بدون پلک زدن، ساعت‌هاست تکانی نخورده. از کنجکاوی اشباع می‌شوم و صورتم را در نیم رخش تنظیم می‌کنم. -حتما...
  17. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    امروز احساس بهتری دارم. انگار امید کوچکم کمی رشد کرده. با تمام توان و به هر سختی که بود، علف‌های هرز فکر و خیال را از تنه‌ی نحیفش دور کرده‌ام. کود اطمینان به پایش ریخته‌ام تا بتواند با آفت ناامیدی مبارزه کند و کمی جان بگیرد. دلم می‌خواهد رشدش را ببینم و پیروزیش را جشن بگیرم.
  18. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    در این لحظه، ناامیدی به تمام وجودم رخنه کرده و نمی‌دانم چگونه از پس مبارزه با آن بربیایم. افکار مختلفی من را از امید دور می‌کنند و به سوی ناامیدی سوق می‌دهند. جملاتم روی خودم تاثیری ندارند‌؛ اما به شدت نیاز دارم بشنوم. کسی چیزی بگوید و خیالم را از آینده راحت کند. نمی‌دانم چه به سرم می‌آید و همین...
  19. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    سیاه یا سفید؟! من می‌گویم هر دو. اصلاً تضاد باید باشد تا دیگری معنا پیدا کند. تا وقتی یکی نباشد دیگری بی‌معناست. انگار که تضاد منشاء تکامل است. از این واضح‌تر که هر دو با یک حرف آغاز می‌شوند؟ مثلا اگر سیاهی نبود، از کجا می‌شد فهمید که سفید چقدر روشن است؟! همین روشن هم که از پس تیره معنا می‌گیرد...
  20. HananehKH

    اتمام یافته دلنوشته انسان به امید زنده است | نویسنده HananehKH

    بیا کلمات قلمبه سلمبه را کنار بگذاریم و راحت حرفمان را بزنیم: مثل تاریک‌ترین قسمت صبح قبل از روشناییِ طلوع. مثل سردترین نقطه شب قبل از آفتاب صبح. مثل بی‌رنگی بالاتر از سیاهی. مثل امید، در لحظه ناامیدی.
عقب
بالا پایین