پست 43
با تعویض لباسهام و پوشیدن تیشرت آبی کاربونی و شلوار زغالی، از اتاق بیرون اومدم. سوییچ رو توی دستم گرفته بودم و به سمت در ورودی میرفتم که صدای ملایمش، من رو به سمت آشپزخونه برگردوند. پشت اپن ایستاده بود و بدون اینکه بهم نگاه کنه، گفت:
- درسته که ما زیر یه سقف بودیم و نسبتی نداشتیم. درسته...