تمام سرها به سمتش چرخید. برخاست و انگشت به طرف خودش گرفت.
- منم، چیزی شده؟
زن، دماغهی ظریف و مشکی عینکش را روی بینی عملیاش تنظیم کرد و سری به تفهیم تکان داد.
- بیمار میخواد شما رو ببینه.
تعجب کرد، بقیه هم حالت او را داشتند؛ آخر مهسا دوست نداشت کسی را ملاقات کند، آن وقت چرا میخواست با او که...