نتایح جستجو

  1. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** از اتومبیلش پیاده شد و درب‌ها را قفل کرد. با گرفتن وام و فروختن طلاهایش توانست یک پراید هاچبک بخرد، برایش باارزش بود. با باز کردن مطب، کم‌کم سر و کله‌ی بیمارها هم پیدا شد. خیالش سمت روزهای تیره و تار گذشته چرخید. بعد از آن روز، نفهمید چه شد که حسام ناگهان از او فاصله گرفت و در قالب سنگی‌اش...
  2. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    در این وضعیت نمی‌دانست بخندد یا عصبی شود. یاسر مثل آقا بزرگ‌ها، تنها راه نجات را زن دادن می‌دید و عصا را تا آخر درون پهلویش فرو کرده‌ بود. همان یک‌ باری که با دختر خاله‌ی گرام نامزدش دیدار کرده‌ بود برای هفت‌ پشتش بس بود. دخترک شر! لیوان شربت را روی پیراهنش خالی کرد و بعد از کلی بد و بیراه، او...
  3. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    ۴ پارت ارسال شد گلی در مجموع ۷ https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-361986
  4. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    زبان در دهان امیرعلی تکان نمی‌خورد. یعنی هنوز هم چنین رسم و رسومات مسخره و قاجاری وجود داشت؟ هیچ در عقلش نمی‌گنجید. در این مدت اقامتش در روستا، کم به موردهای عجیب و غریب برنخورده‌ بود؛ اما این یکی فرای تصوراتش بود. - خواهرت خبر داره؟ سرش را میان دستانش گرفت. - اون همیشه غصه‌هاش رو پنهون می‌کنه،...
  5. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    شکش وقتی بیشتر شد که از جواب دادن به سوال امتناع کرد و سرگردان دست به ریش‌های تازه جوانه زده‌ی صورتش کشید. - چیزی نیست قربان! امیرعلی حرفش را باور نکرد. دیروقت بود، اما خواب به چشمانش نمی‌آمد. از پشت میزش برخاست و به سمتش قدم برداشت. جیرجیرک‌ها جایی در گوشه‌های سقف، با نوای آزاردهنده‌شان پیوسته...
  6. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    سربازی به سویش شتافت و یاسر به‌ جایش، روی سکو ایستاد و با دشمن به تقابل پرداخت. - شما از این‌ جا برین قربان. نگاهش سمت مرد اجنبی چرخید که سعی داشت از دیوار پشتی وارد پاسگاه شود. چون عقابی که می‌خواهد طعمه‌اش را شکار کند، جلدی روی پاهایش ایستاد. سرباز با اضطراب خیره‌اش بود، محکم پسش زد. - بیکار...
  7. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    *** لب‌های ترک خورده و خشکش را با زبان تر کرد و از روی سکوی کناری‌اش قمقمه‌‌‌ی نظامی‌اش را برداشت‌. دمای منطقه آن‌قدر بالا بود که گرمای آب را حس نکرد. یاسر، دوربینش را از چشمانش پایین آورد و عرق پیشانی‌ بلندش را با کف دست گرفت. - اثری از کسی نیست، بهتره ناهارمون رو زودتر بخوریم. خیسی چانه‌اش را...
  8. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    یک پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-360972
  9. لیلا مرادی

    شاخص رمان زخمه‌ی خُلقان | لیلا مرادی

    برزخی نگاهش کرد، کافی بود حرف بزند و آن‌ وقت سقف را روی سرش خراب می‌کرد. راهش را به سمت راهروی باریک و کوتاهی که چسبیده به آشپزخانه قرار داشت کج کرد، حسام هم هر جا که می‌رفت، مثل جوجه‌ اردک دنبالش می‌آمد. - زنگ می‌زنم خدماتی دوتا کارگر بیارن، خونه مثل روز اولش میشه. با ورود به اتاق‌ خواب، بوی...
  10. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: زهرا سلطانزاده

    باشه گلم موردی نداره دو پارت فرستاده شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-360971
عقب
بالا پایین