نتایح جستجو

  1. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    تکه‌ای بزرگ از کیک را برید و با ولع شروع به خوردن کرد. با هر تکه‌ای که داخل دهانش می‌گذاشت لبخندش کشیده تر می‌شد. حالش را دوست داشت! کمی همانجا نشست و به تکه‌های باقی مانده کیک خیره شد. کسی نبود که تکه‌های بعدی را با اون سهیم بشود. اما عیبی نداشت. کم کم، دیدِ چشمانش تار شد. سرش گیج می‌رفت. انگار...
  2. ت

    در حال تایپ داستانک اتو*بو*س بلوطی| تینا راد

    اتوبوس بلوطی رسید و با صدای پیس بلندی سلام کرد. و بعد از آن مودبانه در‌هایش را برای مسافرانش باز کرد. دوباره کیک را در دستم جا به جا می‌کنم و سوار می‌شوم. راننده‌اش هنوز همان مرد پیری است که اگر ده ثانیه دیر بگویی که می‌خواهی پیاده شوی، کج خلقی‌اش گل می‌کند. سومین صندلی از ردیف سمت چپ. من و بابا...
عقب
بالا پایین