آروم خم شدم و سرم رو روی شونش گذاشتم. نگاهم به آسمون افتاد که حتی یه ستاره هم توش پیدا نمیشد. بادی که وزید باعث شد موهام رو صورتم پخش بشن. گرمای دست دلبر که داشت موهام رو کنار میزد، باعث شد برای چند ثانیه چشمهام رو ببندم. برای هزارمینبار خدا رو برای داشتن همچین دلبری شکر کردم.
- اونجا رو...