خاک را بو میکنم.
عطر تنش را دارد!
تنش بوی خاک گرفته؛
لباس دامادیاش کو؟!
آواز عاشقانهام در گلو میشکند.
هایهای عزا اطرافم را پر میکند...
قمریان دیگر آواز نمیخوانند.
رویایم در آتش مرگ سوخت و خاکسترش به دست باد میرود.
لباس عروسم رنگ ماتم میگیرد.
امشب شب وصالم بود؛
کسی ولی برایم ریسه...
¤سر به مهر بودن: محرمانه بودن، دستنخورده بودن
¤سر پیچاندن: منصرف شدن، امتناع کردن
¤سر تو حساب بودن: آگاه بودن، حواس جمع بودن
¤سر جنباندن: تایید کردن، تحسین کردن
¤سر چوب پاره سرخ کردن: به دار آویخته شدن، اعدام شدن
روی صندلی با روکشهای چرم سیاه بالای میز نشست و به دنبال او باقی افراد سر جایشان نشستند:
- درمورد پروندهی قتل دوم، اطلاعات جدیدی به دستتون نرسیده؟
سروان راغب بود که خطاب قرارش داد:
- چرا قربان. یه چیز عجیب وجود داره که همین الآن متوجهش شدیم.
سبحان چشمهایش را ریز کرد و آرنج دستهایش را روی میز...
آه آرزوهایم،
یعنی بدون اینکه برای آخرینبار در مرز دریاچه شنا کنم؛ خواهم مرد؟
بدون اینکه بار آخر زیر آفتاب دشت سرم را روی زانوهایت بگذارم و تو نوازشم کنی؛ مرگ مرا در آغو*ش خواهد گرفت؟!
نمیشود آخرین بار، در مزرعهی گلهای آفتابگردان برایم نغمهای بخوانی و من همانجا جان بسپارم؟!
آه، خوب...
مالی ارزشمندتر از عقل و فقری شدیدتر از نادانی و همراهی بهتر از خوشاخلاقی و یاوری شایستهتر از مشورت نیست.
?یوهانس برامس،۱۸۳۲م، هامبورگ آلمان
ویولونیست معروف