نتایح جستجو

  1. ب

    دلنوشته دست‌های سیمانی | به قلم الی فرجی

  2. ب

    شاعر تمام نخواهد شد | نویسنده الهام فرجی

  3. ب

    کودکی که پنهان نمی‌شود | به قلم الهام فرجی

  4. ب

    در حال تایپ داستان کوتاه آیینه‌ها انتقام می‌گیرند | اِلی فرجی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    اما این‌جا نبود! صدای بلند قلبش فریاد می‌زد که این‌جا نبود. گوش‌هایی که تقلا می‌کردند صدای آدم داخل کوچه را بشنوند، اعتراف می‌کردند این‌جا نبود! آنقدر به سمت در سرک کشید که دادم را درآورد. سطل شیر را به دستش دادم و گفتم برود و کمکش را نمی‌خواهم. نه این‌که بگویم سربه‌هوا بود، نه اصلا! اما این مدت...
  5. ب

    در حال تایپ دلنوشته به زانو افتادگان | نویسنده اِلی فرجی

    باور کن بیشتر از خودم، دلم برای تو می‌سوزد! برای تویی یحتمل که به خواندن نامه‌هایم هستی. نامه‌هایی که حتی سر و ته هم ندارند و خودم هم نمی‌دانم چه نوشته‌ام و برای چه نوشته‌ام... !
  6. ب

    دلنوشته گلِ‌ سرِ پرپر | به قلم اِلی فرجی

    بیدار شو! بر سر سجاده‌ات بنشین نشانی این ویرانه خانه را، کامل برایش بگو. نکند او هم صدای مسکوت مرگبارش را نشنود نکند او هم چشمانش را به رویش ببند
  7. ب

    دفتر تمرین نویسندگی بریوان | انجمن کافه نویسندگان

    " کتابخانه‌ی شخصیت " فعلا فقط برای شخصیت اصلی داستان انجامش دادم برای تجربه‌ی اول، واقعا لذت بخش بود در نگاه اول به‌نظرم کامل اومد اما بعده تصمیم برای ویرایش، متوجه شدم باید برای ویژ گی‌های باطنی طبقه‌بندی مناسب‌تری داشته باشم مثلا نقاط ضعف و قوت رو از روحیات کلی جدا بدونم و یا برای لیست...
  8. ب

    در حال تایپ دلنوشته انگار مادرم گریسته بود | نویسنده اِلی فرجی

    لالا لالا... لالایی‌ات را یادم نمی‌آید! هوش و حواسم را به باد دادم و صوتِ حزینِ اجتماعِ کلاغ‌های منزوی، سکوت کوچه باغ را مچاله می‌کند.
  9. ب

    اتمام یافته دلنوشته هاوار آوار | نویسنده بریوان

    زرد، نه زعفران خراسان و نه زردچوبه‌ی اعلا نیست. زرد، رنگ ماتم‌زده‌ی خانه‌ی ماست! سفره‌ی خالی جمع می‌شود و پاک می‌شود و ما جمع می‌شویم و پاک می‌شویم... .
  10. ب

    تقدیمی [ متن های تقدیمی ]

    «من استاد حرف زدن در سکوتم. کل زندگی‌ام در سکوت حرف زده‌ام و در سکوت تراژدی‌های زیادی را با خودم زندگی کرده‌ام. آه که چه قدر بدبخت بوده‌ام. همه طردم کرده بودند. مطرود و فراموش شده و هیچ کس نمی‌داند، احدی خبر ندارد.» @شرقیِ غمْگـین
عقب
بالا پایین