وقتی میگفتی"چرا به دیگران انقدر اهمیت میدهی؟"
میخواستم بگویم"چون طعم احساس تنهایی را در هنگامی که تنها نبودم بار ها چشیده ام. چون دیده ام که قابل دیدنم اما کسی مرا نبیند یا کسی مرا نمیشنود چون بار ها کنار گذاشته شده ام در حالی که مشکل از من نبوده است برای همین نمیخواهم کسی همچین حسی را حتی...
فصل ۱: کاش به دیگران میگفتم
وقتی میگفتی" ناراحت که نشدی؟"
میخواستم بگویم "چرا شدم بیشتر از آنچه فکر میکنی"
اما تنها "نه بابا من حالم خوب است" بر زبانم جاری شد
وقتی می گفتی "شوخی کردم"
میخواستم بگویم"من خر نیستم و فهمیدم حرف هایت همان واقعیت است که برآن شنل شوخی پوشانده ای"
اما تنها "نه...
خلاصه:
گزیدهای از ناگفتههایی که بارها و بارها گفتهایم، بیآنکه حتی خود بدانیم... آنها در گوشهای از دل ما، در کنج ذهنمان، در خیرهشدنهای طولانی به آسمان شب، یا در آههای بیصدایمان زیستهاند. شاید شبها که به خواب میرویم، واژههایی باشند که همچون قطرات باران بر ساحل رؤیاهایمان فرود...
به نام خدا
دلنوشته: حرف های دفن شده در قلبم
ژانر: روانشناختی
نویسنده: نیایش دنیادیده
مقدمه:
در دنیای پر از کلمات و احساسات، گاهی اوقات آنچه در دل داریم با آنچه بر زبان میآوریم فاصلهای بسیار عمیق دارد. این فاصله، گاه به دلیل ترس از قضاوت دیگران است و گاه به خاطر ناتوانی در بیان احساساتی که...