همانطور که گوشی را مابین شانه و گوشش نگه داشته، با کلید در را باز کرد.
- سلام به درنایی که چند سال یه بار توی آسمونمون پر میزنه!
چشمانش را در حدقه گرداند و قبل از آنکه جواب گلهاش را بدهد خطاب به دایان که جلوجلو میرفت، گفت:
- شازده موزاییک پلهی دوم لق میزنه، مواظب باش.
درب زنگ زدهی سفید...