***
سرما چنان بر جسم نحیف و رنجورش چنبره زده بود که میلرزید و گویی خون درون رگهایش یخ بسته بود. دخترک آنقدر خودش را کنج دیوار میفشرد و دستانش را سپر گوشهایش کرده، گویی دیوار رطوبت کشیده قرار بود دهان باز کند و او را از این زیرزمین نمور و تاریک با آن بوی مشمئزکننده، نجات دهد. بازوی دست راستش...