نتایح جستجو

  1. ANIL

    دفترکار دفترکار ویراستار | ANIL

    به نام خالق کلمات لینک داستان کوتاه نقاشی ناتمام نویسنده: @بی صدا ایرادات: نیم‌فاصله و نکات نگارشی اتمام کار: ۰۴/۰۴/۱۸
  2. ANIL

    اطلاعیه ✨اعلام درخواست نقد رمان در حال ترجمه✨

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/40525/#post-336810 درخواست نقد دارم
  3. ANIL

    فراخوان جذب مدیر تخصصی و عمومی {۱۴۰۴}

    اعلام تالار سرگرمی
  4. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    «وقتی تلفن زدم تا بفهمم خانم وینتروپ چه مدت جعبه نقره‌ای رو داشته، و شما گفتید هفت ماه، فهمیدم که همیشه دم دستش بوده. وقتی پرسیدم از کجا خریدیش، رفتم اونجا و یه نمونه مشابه دیدم. اونجا جعبه رو دیدم و حدسم رو امتحان کردم و دیدم که دقیقاً به اندازه‌ایه که گوشی رو از روی قلاب بلند کنه. وقتی از شما...
  5. ANIL

    اطلاعیه درخواست تگ برای رمان مترجمین

    درخواست تگ دارم https://forum.cafewriters.xyz/threads/40525/#post-336810
  6. ANIL

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    درخواست جلد دارم https://forum.cafewriters.xyz/threads/40525/#post-336810
  7. ANIL

    تسلیت 🖤بازم چاییِ روضه دم کردی.. 🏴

    التماس دعا دوستان🌹
  8. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    «ببینید» ماشین متفکر بلند شد و به سمت میز خانم وینتروپ رفت. «اینجا یه تلفن با سیم رابط و گوشی روی قلاب وجود داره. اتفاقاً اون جعبه نقره‌ای کوچکی که به خانم وینتروپ دادید، دقیقاً به اندازه‌ایه که این گوشی رو از روی قلاب بلند کنه، و به محض اینکه گوشی از روی قلاب برداشته بشه، خط باز می‌شه. وقتی...
  9. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    سرانجام گفت: «فهمیدم، خانم وینتروپ. این خلاصه دستوراتی است که من دیکته کردم و به طریقی شما آنها را به افرادی که نباید می‌دانستند، منتقل کردید. البته من نمی‌دونم چطوری این کار رو کردید؛ اما فهمیدم که این کار رو کردید، پس...» به سمت در رفت و با مهربانی گفت: «الان می‌تونید برید. متاسفم.» خانم...
  10. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    پرسید: «منظورت کد تلگراف مورس است؟» دستور داد: «پیامت رو بنویس.» کمتر از چند دقیقه بعد، وقتی خانم وینتروپ دست‌نوشته‌ها را به او داد، در باز شد و ماشین متفکر وارد شد. یک برگه کاغذ تا شده را روی میز جلوی گریسون انداخت و مستقیماً به سمت خانم وینتروپ رفت. پرسید: «پس بالاخره آقای رالف متیوز رو...
  11. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    گریسون ده‌ها سوال پرسید، پاسخ‌هایی که به طور تند قطع شدند، سپس به دفترش رفت. «پیداش کردم» با لحن کوتاه اعلام کرد. «بهترین اپراتور تلگراف رو که می‌شناسم می‌خوام. بیارش و در اتاق بالا منتظر من باش.» «اپراتور تلگراف؟» هاچ تکرار کرد. دانشمند با لحن تند پاسخ داد: «همینه که گفتم، اپراتور تلگراف...
  12. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    برای ساعت‌ها در آن شب، «ماشین متفکر نیمه راز در یک صندلی بزرگ در آزمایشگاهش نشسته بود، با چشمانش که بی‌امان به سمت بالا چرخیده بودند، و حالتی از تمرکز کامل بر چهره‌اش نمایان بود. هیچ تغییری در موقعیت یا نگاهش با گذشت هر دقیقه رخ نمی‌داد؛ پیشانی‌اش اکنون عمیقاً چروکیده بود، و خط نازک ل*ب‌ها محکم...
  13. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    گریسون نام آن را گفت. «خداحافظ.» در حالی که گریسون با چهره‌ای درهم نشسته بود، دانشمند ریزاندام به دفتر هاچینسون هَچ رفت. گزارشگر تازه کارش را شروع کرده بود. «آیا شما از ماشین تحریر استفاده میکنید؟» ماشین متفکر پرسید. «بله.» «چه نوعی؟» هَچ پاسخ داد: «اوه، چهار یا پنج نوع. ما نیم دوجین مدل...
  14. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    در نهایت گفت: «ایمن نیست که سیم را به همان شکلی که رها کرده‌ایم رها کنیم. درست است، این طبقه محاسبه نشده است؛ اما ممکن است کسی از این راه بالا بیاید و آن را مختل کند. شما قرقره را بردارید، به پشت بام برگردید، سیم را در حین رفتن بپیچید، سپس قرقره را از کنار به سمت من پایین بیندازید تا بتوانم آن...
  15. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    «اینجا سیم‌ها هستند، هَچ، بالاخره پیدا شدند.» و خم شد. ماشین متفکر روی پشت بام کنار او زانو زد، و برای چندین دقیقه به این شکل باقی ماندند، فقط با درخشش یک فلاش الکتریکی برای نشان دادن کارشان. ماشین متفکر برخاست. «این سیمی است که شما می‌خواهید، آقای هَچ.» گفت: «بقیه آن را به شما واگذار می‌کنم.»...
  16. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    زن جوان با صداقت، اما با نوعی کم‌رویی، به چهره او نگاه کرد، پاکت را گرفت و با کنجکاوی در دستش چرخاند. تکرار کرد: «آقای رالف متیوز؟» انگار که این نام برایش غریب بود. «فکر نمی‌کنم او را بشناسم.» ماشین متفکر در حالی که او پاکت را باز می‌کرد و برگه را بیرون می‌آورد، با پرخاشگری، حتی گستاخانه به او...
  17. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    گریسون گفت: «خب، البته که من این کار را نکردم.» ماشین متفکر در نهایت با قاطعیت اعلام کرد: «پس خانم وینتروپ این کار را کرده است؛ مگر اینکه ما به طرف مقابل، همان‌طور که شما آن را می‌نامید، توانایی‌های تله‌پاتی بدهیم که تاکنون شنیده نشده است. ضمناً، شما همیشه از طرف مقابل فقط به عنوان "اپوزیسیون"...
  18. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    و من می‌دانم که خانم وینتروپ در این ماجرا بی‌گناه است. کارآگاهان خصوصی در ابتدا به او مشکوک بودند، همانطور که شما هستید، و او را هفته‌ها در رفت و آمد به دفتر من زیر نظر داشتند. وقتی زیر نظر من نبود، زیر نظر مردانی بود که مبلغ گزافی به آنها پرداخته بودم اگر نشتی را پیدا کنند. او آن موقع...
  19. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    بعد از لحظه‌ای ادامه داد: «کسی به حرف‌هایتان از پشت پنجره گوش می‌داد؟» «نه. طبقه ششم است، رو به خیابان، و راه فراری هم نیست.» «یا از پشت در؟» «اگر با نحوه چیدمان دفاتر من آشنا بودید، متوجه می‌شدید که این کار چقدر غیرممکن است، زیرا...» دانشمند ناگهان با تندی گفت: «هیچ چیز غیرممکن نیست، آقای...
  20. ANIL

    درحال پیشرفت جعبه نقره‌ای | به ترجمه مونا

    «نه؛ آنها فقط به کارگزارانم می‌گفتند چه کاری انجام دهند.» «اما یک شخص باهوش، با دانستن محتوای تمام آن نامه‌ها، می‌توانست بفهمد که شما قصد چه کاری را داشتید.» «بله؛ اما هیچکس محتوای تمام آن نامه‌ها را نمیدانست. هیچ کارگزاری نمیدانست در نامه‌های دیگر چه خبر است. بسیاری از آنها همدیگر را...
عقب
بالا پایین