نتایح جستجو

  1. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    قدم‌های ریوما روی سنگ‌فرش‌ها طنین انداخته بود، در حالی که رن با فاصله‌ای حساب شده پشت سرش حرکت می‌کرد، هوای سرد پاییزی پوست گردنش را مورمور می‌کرد، این شهر با تمام آشناهایش، غریبه‌ترین جای دنیا برایش بود. ناگهان موموشیرو¹ با دوچرخه‌ی رنگ‌ و رو رفته‌اش با سرعت از کنار رن رد شد، موموشیرو با حرکت...
  2. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    نام از خاکستر نیلوفر آبی به راکوئیرن تغییر کرد خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود. نور ملایم خورشید از میان پرده‌های نازک به داخل می‌تابید و ذرات گرد و غبار را در هوا به رقص درمی‌آورد. بوی قهوه تازه و نان تست برشته فضای آشپزخانه را پر کرده بود. ریوما پشت میز آشپزخانه نشسته بود و با چهره‌ای درهم،...
  3. ballerina

    نظارت همراه رمان هیپنوگوجیا | ناظر : تاجر غم

    دو پارت اضافه شد.
  4. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    لایلا به چشم‌های اشک‌بار نورا خیره شد. نگاهش خالی از هر احساسی بود. - توی دست و پام بود. صدایش مثل تیغی یخ زده بر سکوت اتاق فرود آمد، از تخت برخواست شانه‌هایش عمدا به زوئی کوبید و از اتاق بیرون رفت. زوئی که تا همان لحظه بی‌حرکت مانده بود، کنار نورا زانو زد. اشک‌های نورا روی عروسک بی‌جانش...
  5. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    دیمیتریوس با شانه‌های خیس از باران به کلبه پناه برد. نورا و زوئی به دنبالش از در گذشتند، اما لایلا بی‌حرکت میان درختان توت وحشی ایستاده بود، کنار کتابخانهٔ نیمه‌کاره‌ای که همچون جسدی بر زمین افتاده بود. چشمانش را فشرد. تصویر دستان کوچکی که چاقو را در شکم آریستوس فرو می‌کوبید، بی‌اختیار در...
  6. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    نانجیرو با حرکتی سریع از سکوی پایین پرید. راکت‌چوبی‌اش بالای سرش گرفت. - بسه، خط پایان! رن راکتش را محکم فشار داد: -هنوز یه ست نشده پدر، فقط سه ضربه... . نانجیرو همان‌طور به سمت ون می‌رفت، با خشم گفت: - زمین لغزنده‌ست، اگر یه دونه از اون دندون‌های خوشگلت، بشکنه‌. مگومی میاد به خوابم با چوب...
  7. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    رن نگاهش رنگ دیگری گرفت، درست مسابقه با جسیکا، پوزخندی زد و با حرکت رقص‌وار توپ را به بالا پرتاپ کرد، مچش چرخید، با رگ‌هایش برجسته شد، در یک چشم بر‌هم زدن ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ با همان چرخش مارپیچی‌اش و با همان سرعت، به سمت ریوما پرتاپ شد. ریوما نیشخندی زد. - مثل سرویس چرخشی منه! نانجیرو...
  8. ballerina

    نظارت همراه رمان هیپنوگوجیا | ناظر : تاجر غم

    یک پارت اضافه شد.
  9. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    فصل ششم: ساریسا، کلانتر منطقه هفت. مدتی گذشت و ابرهای سنگین به نشانه‌ی عزاداری، باران شفاف را بر فاجعه‌ای که امروز به وقوع پیوسته بود، می‌ریختند و لکه‌های خون را به آرامی پاک می‌کردند. گویی آسمان تحت تأثیر این حادثه‌ی دلخراش، خود را در غم فرو برده بود. این باران، کار لایلا را آسان‌تر کرده بود و...
  10. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    هواپیما با لرزشی ملایم روی باند فرودگاه هانهدا نشست، رن پلک‌های سنگینش را بالا کشید، نور کهربایی غروب توکیو از پنجره روی صورت گندمی‌اش، می‌رقصیدند. صدای ملایم مهماندار با لهجه کانتوایی در کابین پیچید. - به توکیو خوش آمدید. دمای فعلی ۲۵ درجه با رطوبت ۸۰ درصد است. انگشتان لاغرش را به ساعدبندش...
  11. ballerina

    همگانی ~آخرین کتابی که خواندی چی بود؟~

    آره، جلد یک و دوش بهتر از جلد سه هست.
  12. ballerina

    همگانی ~آخرین کتابی که خواندی چی بود؟~

    آخرین کتابی که خوندم داس مرگ، ابرتندر، پژواک اثر نیل شوسترمن معمولا من هر کتابی جلد‌های مختلف رو داشته پشت سر هم میخونم نمیدونم از کجا شروع کنم راجب آینده خیلی دور هست که انسان ها نامیرا میشن و علاوه بر اون آدم‌هایی وجود دارن طبق قانون جون آدم های تصادفی میگیرن داستان جالبیه
  13. ballerina

    همگانی پاتوق سریالی

    اعلام آمادگی
  14. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    *** سالن ترانزیت فرودگاه جان اف کندی نیویورک، با نورهای فلورسنت آبی، روشن شده بود. رن با هودی آبی، سفیدش ادیداس با شلوار سفید که خطوطی آبی داشت، در میان جمعیت ایستاده بود. ساک ورزشی آبی با لوگو طلایی نیلوفر آبی ، یک طرف ساک نام رن اچیزن خودنمایی می‌کرد، روی شانه‌اش سنگینی می‌کرد. صدای اعلام...
  15. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    *** اتاق نشیمن در سکوت سنگین عصرگاهی فرو رفته بود. نور طلایی خورشید از میان پرده‌های نازک به داخل می‌لغزید، روی جلد مجله‌ای که روی زمین افتاده بود، می‌درخشید. عنوان مجله به خطوط درشت انگلیسی نوشته بود. «رن اچیزن: قهرمان چهارده‌ ساله‌ی دنیای تنیس» عکس روی جلد دختری با موهای مشکی ابریشمی را نشان...
  16. ballerina

    نظارت همراه رمان هیپنوگوجیا | ناظر : تاجر غم

    یک پارت اضافه شد.
  17. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    محنا از جایش بلند شد و دروازه سفید حیاط را باز کرد. تاریکی هوا فضای اطراف را پر کرده بود و سایه‌ای در میان آن به نظر می‌رسید، که مشخص نبود چه کسی به در زده است. سجاد، سکوت را شکست و با لحنی جدی پرسید: - کیه پشت در؟ صدای تپش قلب بی‌قراری که هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد، را می‌شنید. صدایی آرام و وحشت...
  18. ballerina

    چالش [تمرین نویسندگی]9️⃣

    میدونی غمگین‌تر از تنهایی چیه؟ اوهوم، از دست دادن کسیه که باهاش تنهایی رو دوست داشتی.
عقب
بالا پایین