زیاد غر زدم بزار یه چیز خنده دار بگم
مادرشوهرم منو دیده بود و پسند کرده بود
همسایهی عمه ی بابام بود منو دید و ما یه روز هم مسیر شدیم برگشتنی گفت پسرام و شوهرم فلان جا کار میکنن منو ببرین اونجا خلاصه بردیمش اونجا قصد داشت پسرشو نشونم بده چون من جواب نه که داده بودم گفته بودم من اصلا طرف رو ندیدم...