نتایح جستجو

  1. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    که نگاه همه به من کشیده شد یوسف به همراه سه نفر دیگر دور میز نشسته بودند و روی میز پر از عکس و کاغذ های بود که محتویاتشان از این فاصله مشخص نبود یوسف با دیدن من یکی از عکس ها را زیر برگه ها هل داد تا دیده نشود. و زیر ل*ب گفت : - بانو... لبخندی از روی اجبار زد انگار چیزی در این اتاق داشت برنامه...
  2. F

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    ری به این درخواست رسیدگی نمیشه؟
  3. F

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    سلام درخواست جلد برای: https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-dlstan-fatyma-bhramy-karbr-njmn-kafh-nvysndgan.23707/
  4. F

    ساخت ویدئو تبلیغاتی از متن های شما

    نویسنده: فاطیما بهرامی نام رمان: ساوانا تو در انتهای مغز من سنجاق شدی و من محکوم به فکر کردن به توام پس بمان تا حداقل چشم هایم گرم بماند رفتنت کالبدجسمم را منجمد میکند! ما در تقدیر یک دیگر اسیریم این را بارها قلب هایمان از طریق چشم هایمان فریاد زده.
  5. F

    اطلاعیه درخواست رنک نویسنده رمان~

    وقت به خیر درخواست رنک نویسنده افتخاری رو دارم. کتاب گیلدا فاطمه بهرامچی
  6. F

    اطلاعیه •درخواست ⤵️انتقال به متروکه و⤴️ بازگردانی آثار•

    سلام درخواست بازگردانی رمان: https://forum.cafewriters.xyz/threads/rman-dlstan-fatyma-bhramy-karbr-njmn-kafh-nvysndgan.23707/
  7. F

    درخواست نقد همراه | رمان

    سلام درخواست نقد همراه دارم نام رمان: راشل تعدادپارت های ارائه شده :3 لینک رمان
  8. F

    اطلاعیه [ تاپیک جامع درخواست جلد ]

    درخواست جلد ♡ https://forum.cafewriters.xyz/threads/18672/
  9. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نام رمان: ساوانا نویسنده: فاطیما بهرامی ژانر: عاشقانه ناظر: @مآهنآز خلاصه: صبور بمان! من و تو تا ابد در تقدیر یک دیگر محکوم به ماندنیم. خشمت خانه امان را آوار و زندگی را برایمان زمستان میکند اما ما در قلب هم ریشه داریم و از نو سبزشدن را بلدیم!
  10. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    نگاهم را به آینه دوختم، دلشوره از مردمک‌های آبی رنگم هویدا بود. با دستانی لرزان دستی به کت خوش رنگم که به تازگی از روی مجله مد دوخته بودم کشیدم. با وسواس کلاه را روی سرم گذاشتم؛ و یک چرخی زدم ذوق زده دستی برای خودم زدم حالا همانند دختر اروپایی شده بودم. با صدای تقه‌های منظم به در حیاط، قلبم...
  11. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    از داغی چای گلوی من به سوزش افتاد! اما خودش عین خیالش هم نبود. صدای در بلند شد که گفتم: - حتما دختر همسایه‌ست آمده لباسش را بگیره! اخم‌هایش درهم شد و دستش روی دانه‌های تسبیح متوقف شد. نگاه عصبی‌اش را به من دوخت و گفت: - هنوز لباس‌های اجنبی می‌دوزی؟ از نگاهش تنم به لرز افتاد و قلبم مچاله شد. به...
  12. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    تصویر قامت یوسف در چشمانم قاب گرفته شد. هنوز من را ندیده بود، در حال خوش و بش با اهالی بازار بود. خواستم خودم را گم و گور کنم، که شخصی که مقابل یوسف ایستاده بود و دید یوسف به رو به رویش را سد کرده بود کنار رفت. چیزی مثل پتک به جسمم برخورد کرد! پاهایم سست شد، بی‌اختیار دست سوفیا را گرفتم. نگاه...
  13. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    پلک هایم سنگین شدند و به یک‌باره روی زمین اوار شدم. چشم هایم بی طاقت باز شدند؛ بدنم کوفته شده بود؛ انگار ان را زیر مشت و لگد گرفته باشند! مگر غیر از ان بود؟! نگاه های آتشین یوسف چیزی از مشت و لگد کم نداشت. بدن کرخت شده‌ام را به سختی تکان دادم. با دیدن چادر گل‌دار سفیدم او را در اغو*ش کشیدم و ل*ب...
  14. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    خودم را داخل اشپزخانه حبس کرده بودم؛ دلم نمی‌خواست در جمع شلوغ خودمانی، بدون یوسف بمانم! چای دم شده را درون استکان‌ها ریختم وبه اجبار مادرم، که مرا فراخوانده بود؛ سینی چای را که برای نبودن موقتم در جمعشان بهانه کرده بودم به دست گرفتم و وارد جمع شدم. چای را تعارف کردم و گوشه‌ی چادرام را در خودم...
  15. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    ساره من را کنار زد و رو به روی یوسف قرار گرفت و گفت: -سلام اقا یوسف، تازه اومدید؟ یوسف نگاهش را میخ زمین کرد و گفت: - بله ساره خانوم، از داخل داشتن صداتون می‌کردن! ساره، جلوی یوسف برای بی‌حواسیش مرا مقصر جلوه داد و خودش با سرخوشی راهی داخل شد. حرصی کنار سرو نشستم؛ یوسف کلیدش را درون جیب پالتویش...
  16. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    کلافه دستی میان موهایش فرو برد. بند انگشتم را روی چشمانم کشیدم و اشک‌هایم را پس زدم. به درخت سرو اشاره کردم و با همان بغض گفتم: - این درخت رو ۱۰ سال پیش کاشتیم یادته؟ اون موقع یه جوانه کوچک بود؛ اما الان یک درخت تنومند شده. به چشمانش نگاه کردم و ادامه دادم: - چرا نمی‌خوای بفهمی تو این ۱۰ سال همه...
  17. F

    درخواست نقد همراه | رمان

    درخواست منتقد همراه رمان دلستآن پارت ارائه شده: ۷ https://forum.cafewriters.xyz/posts/235851/
  18. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    صورتش خیس عرق شده بود. با کف دست عرق‌های صورتش را کنار زدم. به سختی آوایی که از دهانش خارج شده بود را با خودم تکرار کردم " آلمانی ها" به یاد پدرم حالم دگرگون شد. قاتلان پدرم داشتند برمی‌گشتند و همین یک شُک عصبی به مادرم وارد کرده بود. به او که حالا به خواب فرو رفته بود چشم دوختم. بعد از پدرم، او...
  19. F

    در حال تایپ رمان ساوانا | فاطیما بهرامی کاربر انجمن کافه نویسندگان

    با تشخیص صاحب صدا نفس حبس شده‌ام را بیرون فرستادم و نگاهی به پشت سرم انداختم. امید شاگرد ۱۲ ساله یوسف بود. موهای نا مرتب‌ش را کنار زد و منتظر به من نگاه کرد. نگاهم به لباس‌هایش افتاد که چروک و چرک شده بودند. سینی چای در دستش بود، روپوش چادرم را کنار زدم با دیدن من هول شده گفت: - شمایین گلبانو...
عقب
بالا پایین