نتایح جستجو

  1. جانان

    ~•📖| قفسه‌یِ ادبیات |📖•~

    سلامممم رمان و داستان کوتاه ترجمه نشده موخام ترجیحا عاشقانه و صفحات کم
  2. جانان

    فراخوان فراخوان جذب مترجم| تابستان ۱۴۰۴

    درود گفت و گویی با شما زده خواهد شد
  3. جانان

    فراخوان فراخوان جذب مترجم| تابستان ۱۴۰۴

    درود گفت و گویی با شما زده خواهد شد
  4. جانان

    فراخوان فراخوان جذب منتقد ترجمه + آموزش

    درود درخواست رنک داده می شود
  5. جانان

    اطلاعیه درخواست تگ برای رمان مترجمین

    درود رنک برگزیده به آثار شما تعلق گرفت
  6. جانان

    نقد و بررسی نقد ترجمه طرح‌های آفتاب زده از یک شهر کوچک | منتقد: دیوا

    بازگردانی اسم: اسم « طرح های آفتاب زده از یک شهر کوچک» به خوبی حس و مفهوم اصلی داستان را منتقل کرده است و کاملا با محتوای داستان منطبق است‌. ترجمه این اسم به خوبی با کلمات اصلی عنوان انگلیسی تطابق داشته و برگرفته از موضوع اصلی داستان می‌باشد. ژانر: داستان در ژانر طنز جا میگیرد. این ترکیب به...
  7. جانان

    نقد و بررسی نقد ترجمه کالبد گرم | منتقد: دیوا

    بازگردانی اسم: اسم « کالبد های گرم» به خوبی حس و مفهوم اصلی داستان را منتقل کرده است و کاملا با محتوای داستان منطبق است‌. ترجمه این اسم به خوبی با کلمات اصلی عنوان انگلیسی تطابق داشته و برگرفته از موضوع اصلی داستان می‌باشد. ژانر: داستان در ژانر عاشقانه ترسناک جا میگیرد. این ترکیب به خوبی روح...
  8. جانان

    در حال ترجمه رمان تولد یک دلال عشق | به ترجمه‌ی دلارام

    مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمان ترجمه‌ شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود قوانین زیر را با دقت مطالعه فرمایید. قوانین تالار ترجمه برای درخواست تگ، بایست تاپیک زیر را مطالعه کنید و اگر قابلیت‌های شما برای گرفتن تگ کامل بود، درخواست...
  9. جانان

    روزنامـه روزنامه تیرماه 1404 | شماره 1

    خسته نباشید بچه ها دیر خوندم ولی حسابی لذت بردم
  10. جانان

    روزنامـه روزنامه تیرماه 1404| شماره 2

    عالی بود بچه ها خسته نباشید 😍😍❤️❤️
  11. جانان

    همگانی [ درد دل با واجب عینی♡ ]

    خدایا بهم پول بده پول زیاد:))))
  12. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    ـ ساعت رزرو شام‌مون کیه؟ دیرمون نمیشه؟ ـ ساعت هشته و هنوز هفت هم نشده. یه کم پنیر بخور. الیویا دوباره بطری نوشیدنی را برداشت و لیوان‌ها را پُر کرد. ـ حالا بگو ببینم تو آسانسور چی شد؟ چرا جواب نمی‌دادی؟ نگران شده بودم آسانسور تو رو بلعیده باشه یا یه هیولای آسانسوری برده باشه! ـ هیولای آسانسور؟...
  13. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    الکسا چند ثانیه به پشت درو خیره موند. واقعاً این اتفاق افتاده بود؟ واقعاً اون پسر خوش‌تیپ ازش خواسته بود که همراهش به یک عروسی برود؟ و اون واقعاً گفته بود «آره»؟ با شتاب سمت اتاق الیویا دوید و در زد. الیویا در را با انرژی باز کرد و با یه ب*غل محکم به داخل کشیدتش. ـ بیا تو! با لبخند همدیگه رو...
  14. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    ـ وای، واقعاً داریم حرکت می‌کنیم؟ صاف نشست. درو بلند شد و دستش را به طرفش دراز کرد. ـ مثل اینکه دیگه مجبور نیستم واسه شامپاین باهات درگیر شم. دستش را گرفت. یا خیال خودش بود، یا واقعاً دست او کمی بیشتر از حد معمول توی دستش ماند. احتمالاً خیال خودش بود. تخیلاتش خیلی فعال بود. جای خالی زندگی...
  15. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    ـ گفتم که، دعوتش کرده بودم، باهاش هم خوب رفتار کردم! ولی من اهل دوست‌دختر و این حرفا نیستم. از وقتی… نفسش را بیرون داد. ـ …از وقتی مالی. آره. از اون موقع به بعد دیگه هیچ‌کس نبوده. فقط فراموش کرده بودم که برای این عروسی لعنتی یه همراه لازم دارم. الکسا به انگشت چهارمی که آن بالا گرفته بود، اشاره...
  16. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    الکسا از درد دندان جمع کرد؛ تجربه داشت. عروسی‌های افراد سابق همیشه سخت بود، حتی در بهترین شرایط. درو انگشت دوم را بالا آورد و ادامه داد: - دو: داره با یکی از بهترین دوست‌های دانشکده پزشکی من ازدواج می‌کنه. الکسا چشم‌هایش را پوشاند. باشد، شاید حق داشت و گفت: - آیا اون‌ها...؟ درو گفت: - نه، اون با...
  17. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    - خب، خوشحالم برای خواهرت، ولی تو اون کیف چی داری؟ هی نگاهش می‌کنی انگار توش جام مقدسه. الکسا خندید و گفت: - فقط شامپاین و چندتا خوراکی. برنامه این بود که شامپاین رو اینجا بنوشیم و بعد بریم شام بیرون... خب، این برنامه بود، ولی ببینیم تو این آسانسور چقدر گیر می‌کنیم. درو نزدیک‌تر آمد و داخل کیفش...
  18. جانان

    در حال ترجمه رمان قرار عروسی| مترجمین انجمن

    الکسا مونرو آن شب پنج‌شنبه با کفش‌های پاشنه‌بلند قرمز محبوبش وارد هتل فرمونت در سان‌فرانسیسکو شد. به‌خاطر خوردن قهوه کمی دلشوره داشت و یک بطری شامپاین Veuve Clicquot هم در کیفش بود. گوشی‌اش را درآورد تا به خواهرش، اولیویا، که طبقه بالا در یکی از اتاق‌های مهمان بود، پیام بدهد. همیشه خوب بود که به...
عقب
بالا پایین