روزی به جایی می رسی، دیگر صدایم را...
مهمانوازی های گرم و بی ریایم را...
دلتنگم و در کوچه ها باران یکریزست
گم می شوم از چشمهایت ردپایم را
تب کرده ام از دست هایت ، مهربانی را
مثل کسی که گرمی اش فنجان چایم را...
با اینکه قلبم دیگر آن قلبِ صمیمی نیست
جا می گذارم شعر ها با زخمهایم را...
هر چند...