انجمن کافه نویسندگان مرجع اصلی تایپ دلنوشته

  1. مَـهـوا

    در حال تایپ دلنوشته اصطبار | نویسنده ح_وفا

    حال من بعد تو؛ همچو ماهی که در تُنگی تَنگ اسیر شده است همچو مزرعه‌ای که در خشک‌سالی نهال‌های امیدش را جوانه‌های کوچکش را از دست داده‌ است همچو ابر سیه‌فامی که محکوم به نباریدن است همچو بغض سنگینی که قصد شکستن ندارد همچو دیوانه‌ای که در جمع هوشیاران افتاده است! این‌گونه است حبیب قلب بی‌پناهم!
  2. ج

    اتمام یافته دلنوشته هراس از تنهایی | ح _ وفا کاربر انجمن کافه نویسندگان

  3. ج

    اتمام یافته دلنوشته تورم احساس | KIAnaz کاربر انجمن کافه نویسندگان

  4. دختر خوشگل انجمن

    در حال تایپ دلنوشته افکار منحنی | نویسنده KIAnaz

    در میان استخوان‌های یکدیگر آواز می‌خوانند و یک به یک هم دیگر را به اوج مرگ فرا می‌خوانند. زندگی‌شان درد دارد و مهم نیست. این روزها چیزی مهم نیست. سردی میله‌های اتوبوس، گرد و غبار تهرانِ عظیم و تمام زشتی‌های منحنی به افکارشان! گویی یادشان رفته در حفاظت کامل خدا هستند.
  5. ج

    اتمام یافته دلنوشته اُرکا | خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

  6. ج

    اتمام یافته دلنوشته حس مبهم | ROwZ کاربر انجمن کافه نویسندگان

  7. دختر خوشگل انجمن

    در حال تایپ دلنوشته اگر نمی‌خواستی مرا | نویسنده KIAnaz

    اگر نمی‌خواستی مرا؛ پس چرا همچنان ماهی‌های افکارم در اقیانوس خاطرت غوطه‌ور می‌ماند؟ مگر چه می‌شد که کنارت بنشینم و با هم قلوه سنگ‌های ریز و درشت کنار دستانمان را بر بدنه‌ی دریا می‌زدیم؟ زیبا هم می‌شد. دنیا؛ دنیا حتی زیبا می‌شد با تصویر من در کنار تو... . چمن‌ها دستان گره خورده‌ی من و تو را کم...
  8. K

    اتمام یافته دلنوشته وداد ممنوعه | ریحانه اکبریان کاربر انجمن کافه نویسندگان

  9. Monji

    دلنوشته [شاهین پور علی اکبر]

    تنهایی خیلی خوبه امّا بنظرم آدم نیاز داره که یوقتا با یکی حرف بزنه ، درد و دل کنه ، موقع پیام دادن بهش یه لبخندی رو لبش باشه ، یکی که بعضی وقتا باهاش کافه بره ، بجای دوسیب آلبالو ، بلوبری سفارش بده آدم نیاز داره که یکی باشه حتی باهاش دعوا کنه ، بحث کنه ، رووش غیرتی بشه و حسود باشه نسبت بهش ...
  10. R

    اتمام یافته دلنوشته روشن‌ترین تاریکی | ReiHane کاربر انجمن کافه نویسندگان

  11. L

    در حال تایپ دلنوشته مردی که غزل هایم به او وابسته اند | نوژان پارسیان‌فرد

    [آیه] اما گویی تو کلامِ خدا هستی! ما بین سیاهی و تاریکی، در زندگی ام طلوع کردی و من قلباً احساس می کنم، خدا تو را فرستاده که بگوید: هی دختر! حواسم هنوز به تو هست. هنوز هم تورا دوست دارم! این مَرد هم هدیه ی من به تو...
عقب
بالا پایین