کجایی تو، جوان واره! که ام هماره،
صبحدمان، بگاه، میخیزانی؛ کجایی تو، فروغ!
دل بیدارست، لیک میگیرد و نگاه میدارد
شب ام هماره به سِحری قدسی.
وقتی، نزدیکای پگاه، خوشدارانه،
پای تپه چشم در راه تو میافشردم، و هیچ گاه نه بی هوده!
هیچ گاه فریبای من نبود، ای مهر،...