او و دوستانش

  1. ن

    گم شدگان برای همیشه

    که ما همچنان می‌نویسیم ‏که ما همچنان در اینجا مانده‌ایم ‏مثل درخت ‏که مانده است ‏مثل گرسنگی ‏که اینجا مانده است ‏مثل سنگ‌ها که مانده‌اند ‏مثل درد که مانده است ‏مثل زخم ‏مثل شعر ‏مثل دوست داشتن ‏مثل پرنده ‏مثل فکر ‏مثل آرزوی آزادی و ‏مثل هر چیز که از ما نشانه‌ای دارد ‏ ‏⁧ - محمّد مختاری؛ پیش از...
  2. ن

    [مُلاقات بآ نَهَنگ]

    فقط میشه گفت ‹شرقی غمگینی هستم› که بی‌آوا و خسته است، و چون پیچکی اندوهگین به دور میله‌ی تردید میچرخد و بر یأس و غمش افزون میشود. تاریک و خاموش هستم، اما در پی نور گام برداشته و به امید صدا، ساز ناکوک قلبم را کوک میکنم. شاید.. باید از نو شروع کرد؛ از نو جوانه داد، از نو سبز شد. [ناشناس]
عقب
بالا پایین