اگر بتوانم خودم را کنترل کنم، اگر به اندازهای که باید دستنخورده بگذارمش... اینکار را نمیکنم. نمیتوانم. همیشه سمت قسمت خوبش میروم، سمتی که باعث میشود سرم مانند یک لولهای پراز عکس برق بزند! مغز را میخورم و برای حدود سی ثانیه، خاطرات دور تا دور سرم میچرخند.
چرخش نورها، عطر، موسیقی...