داستانک در حال تایپ

  1. ابتـهاج

    در حال تایپ داستانک صور ابکم | نویسنده آتریسا اکبریان

    دخترک بالاخره عضلات کوچک و بلااستفاده صورتش را حرکت داده و لبخندی محجوبانه می‌زند. لبانش را چندین‌بار تکان می‌دهد اما طبق روال همیشه، جز چندین صدای نامفهوم و گوشخراش چیزی از هنجره‌اش خارج نمی‌شود. دخترک بیچاره... دخترک لال بیچاره! به جای آن دستان کوچکش را که درست مثل کل تنش اندکی فربه است دور...
  2. ت

    در حال تایپ داستانک هفت ژوئن | تینا راد

    تکه‌ای بزرگ از کیک را برید و با ولع شروع به خوردن کرد. با هر تکه‌ای که داخل دهانش می‌گذاشت لبخندش کشیده تر می‌شد. حالش را دوست داشت! کمی همانجا نشست و به تکه‌های باقی مانده کیک خیره شد. کسی نبود که تکه‌های بعدی را با اون سهیم بشود. اما عیبی نداشت. کم کم، دیدِ چشمانش تار شد. سرش گیج می‌رفت. انگار...
  3. ن

    در حال تایپ داستانک رایحه‌ی مرگ| nEgIn

    نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب "انجمن کافه نویسندگان" برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم! پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید. قوانین تایپ داستانک در انجمن کافه نویسندگان شما می‌توانید پس از ۵ پست درخواست جلد بدهید...
  4. ن

    در حال تایپ داستانک یادگاران مشتعل| نارسیس یوسفی

    با لبخندی که سعی در پنهان کردن خستگی‌ای که از بهر چندین ساعت نشستن پشت میز بود داشت، به سوی تخت خواب زرگون‌اش گام برداشت تا کمی استراحت که ناگهی بانگ نبرد به گوش رسید... . پرین با تعجب و کنجکاوی به طرف پنجره‌ی گوشه‌ی اتاقش دوید. از بیرون نگاهی به سرزمینش انداخت که همچو میدان جنگ به آتش و خون...
  5. R

    در حال تایپ داستانک حیاط پشتی گورستان| ReiHane

    با صدای بلند خندیدم خدای من این همان کشیش پیر کلیسای نزدیک به تیمارستان بود، گاهی اوقات می آمد و برای رهاسازی ما از سوی شیطان دعا میخواند. با پوزخند و نفرت به او خیره شدم و گفتم: ـ درسته همین الان داخل لباس مشکی وارد شد. عصبانیت شلعه ور در نگاهش مثل جهنمی لذت بخش برای روحم بود. با صدای بلند...
  6. ج

    داستانک قبر مجوف| کیاناز و خط سیاه کاربر انجمن کافه نویسندگان

عقب
بالا پایین