مادرم ریحان میچیند
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اتلسیهایی َتر
رستگاری نزدیک: لایِ گلهای حیاط
نور در کاسه مس، چه نوازشها میریزد.
نردبان از سر دیوارِ بلند، صبح را روی زمین میآرد.
چیزهایی هست ،که نمی دانم.
می روم بالا تا اوج،من پر از بال و پرم.
راه می بینم در ظلمت، من پر از فانوسم
من پر...