دلنوشته هم پیمان

  1. ا

    در حال تایپ دلنوشته هم‌ پیمان| Negin

    من و تو پرت شده‌ایم؛ تو از پرتگاه دشت و من از پرتگاه زندگی! عذابم می‌داد وجدانی که هر لحظه عذاب می‌کشید و نبودت را تداعی چشمانم می‌کرد. و این چشم‌هایم، اشک ها را فدای گونه‌هایم می‌کردند. من حاضر بودم بمیرم تا جانم را فدای حضورت کنم؛ بلکه باری دیگر لبخند را بر روی ل*ب هایت ببینم.
عقب
بالا پایین