حال من بعد تو؛
همچو ماهی که در تُنگی تَنگ اسیر شده است
همچو مزرعهای که در خشکسالی نهالهای امیدش را جوانههای کوچکش را از دست داده است
همچو ابر سیهفامی که محکوم به نباریدن است
همچو بغض سنگینی که قصد شکستن ندارد
همچو دیوانهای که در جمع هوشیاران افتاده است!
اینگونه است حبیب قلب بیپناهم!