به نام همانی که لبخندش آغازگر عشق شد
نام دلنوشته: سیلاژ
نویسنده: مهدیس امیرخانی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
بدایت:
شب است و تو نیز مانند همیشه نیستی. من پس از تو، در فراق تو، با عطرت عجین شدهام، میشود عطرت را از من مانند خودت نگیری؟
آخر یادم میآورد روزهای خوبم را، روزهایی که برای من بودهای!
تو را...
وقتی بودنِ کسی تمام شد باید پذیرفت که تمام شده، دست و پا زدن فایده ای ندارد.
باید بگذاری برود پیِ کار و زندگیاش، باید قبول کنی که شبیه خوردن یک نوشیدنی که جایی به انتها میرسد، به انتها رسیده.
اگر مدام نی را ته لیوان بچسبانی و هورت بکشی جز یک صدای ناموزون اتفاقی نمی افتد، حالا هی هورت بکش، هی...