۱✨ گریهکنان به در زدن ادامه دادم: «خواهش میکنم در رو باز کن؛ باور کن تو تنها انسان روی زمین نیستی!» با اکراه و ترس در رو باز کرد اما وقتی لبخند شیطانی رو روی صورتم دید، فهمید که دیگه دیر شده.
۲✨ هی بهش یادآوری کردم تو قراره باب اسفنجی ببینی. پسرکوچولو تقریبا گریهش بند اومد و حتی خودش کمک کرد...