ملیحه حمیدی

  1. malihe

    ۸ مهر۱۴۰۴

    کارما… نور کم‌جان خورشید از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق، بر روی میز افتاده بود و اطراف فنجانِ قهوه‌سرد، سایه‌ای محو و کدر بر سطح چوبی‌اش کشیده بود. چند قطره‌ی خشک‌شده‌ی قهوه، مانند لکه‌ای کشیده، بر لبه‌ی چینی فنجان جا خوش کرده بود. ملودی آرام گیتار، در فضا می‌پیچید و زیرلب با آن زمزمه می‌کردم: -‌ لا...
  2. malihe

    ۶ مهر۱۴۰۴

    یه وقت‌هایی هم هست اونقدر حوصله‌ت سر میره که راه می‌افتی و از یه گوشه گند می‌زنی به تموم روابطتت با آدم‌ها، و وقتی به خودت میای که دیگه کار از کار گذشته. حتی در بعضی موارد می‌شینی کلاهت رو قاضی می‌کنی و از خودت می‌پرسی: واقعا لازم بود اون‌طوری واکنش نشون بدم؟! امان از فکر کج. امان از گمان بد...
  3. malihe

    ۳ مهر- شماره۲

    به توچه هم نظری‌ست! بعضی وقت‌ها باید بذاری یه حرفایی رو دلت سنگینی کنه و بترکی، مثل الان من... . می‌دونی همیشه نمیشه جواب هرکسی رو داد‌. یا در برابر نفرت پراکنیشون حرفی زد. چند وقت پیش یکی من و قضاوتی کرد که خب ازش انتظار هم داشتم، چون بعضی آدم‌های کوته‌فکر که به راحتی روی دیگران اسم می‌ذارن و...
  4. malihe

    ۳ مهر ۱۴۰۴

    یه جا خوندم نوشته بود. از رئیس یا ارشد خود، عاقل‌تر، باهوش‌تر و بهتر عمل نکنید. اول تشویق می‌شوید بعد هم اخراج! biggrin_" حالا فهمیدم چرا معلمای مدرسه ازم بدشون می‌اومد!_nea"_ بازگشت به صفحه اصل
  5. malihe

    ۳۱شهریور۱۴۰۴

    زمستان هم می‌گذرد اما... -‌ او هم از قماش شماست، چنگی بر دل نمی‌زند. شاید باید این زمستان را هم بی‌هیزم سر کنیم. زن شال ضخیم نمدی‌ را به دور خودش پیچید. رد نفس‌هایش در هوا پخش شد و زودتر از آنکه خودش بفهمد، در مه غلیظ محو گشت. دست‌های یخ‌زده‌اش را به‌هم مالید و در جیب‌هایش چپاند. پنجه‌های پایش...
  6. malihe

    ۲۹شهریور۱۴۰۴

    جاودانگی در آخرین لحظه… همه‌ی آدم‌های بزرگ، روزی با «آخرین»‌شان شناخته شدند؛ آخرین شعر، آخرین نغمه، آخرین رمان یا آخرین تابلو. انگار زندگی هر کسی نقطه‌ای دارد که در آن می‌درخشد، و بعد آرام عقب می‌نشیند، تا جا برای ماندگاریِ همان لحظه باز شود. گاهی فکر می‌کنم: پیش از مرگ، سهم من چه خواهد بود؟ چه...
  7. malihe

    ۲۴شهریور ۱۴۰۴

    @Gemma اولین امضاشو خودم گرفتم. smilies نمی‌دونم چرا یاد اون آهنگه افتادم که می‌گفت: بیبی منی می‌یو... هرکی خواست بگه ۶۰ سکه می‌فروشمش!UTecY جمله قبلی شوخی بیش نبود، اینجا می‌مونهههه برا همیشهههbathtub_7njw دلتونم بسوزه!baeh-smiley_4ce4 بازگشت به صفحه اصلی
  8. malihe

    ۲۳شهریور ۱۴۰۴

    کمی آرام بگیر ای جان من... ظهر بود و ماهی، میهمانِ سفره‌مان. رقصِ شعله، حیاتش را می‌گرفت و ما، بی‌خیالِ این وداع، طعمِ او را مزه می‌کردیم. تا شب دو گالن آب نوشیدم؛ گویی بیابانی خشک در درونم فریادِ تشنگی می‌کشید. قسم خوردم که دیگر ماهی نخورم… اما نه از سرِ سیری، که از بیمِ یک مکاشفه‌ی عمیق‌تر...
  9. malihe

    ۲۱شهریور۱۴۰۴

    بی‌وفایی شهرت... یکی از چیزهایی که آدم را معتاد خودش می‌کند و بعد هم، می‌گذارد و می‌رود، شهرت است... . همیشه از داشتن شهرت می‌ترسیدم. هرچند که می‌طلبد و اگر درونمایه‌اش را هم داشته باشی، خیلی زود هم معروف و شهره‌ی شهر می‌شوی. اما مگر این بی‌پیر وفا دارد؟! خیر؛ با همان سرعتی که آمده بود رخت سفر...
  10. malihe

    ۲۰ شهریور ۱۴۰۴

    تنهایی یعنی… وقتی به این فکر می‌کنی که به کی بگی داری از درون می‌شکنی، کسی رو پیدا نکنی و در نهایت با تکه‌های شکسته شده‌ی خودت یه گوشه غمبرک بزنی. بازگشت به صفحه اصلی
  11. malihe

    ۱۸شهریور ۱۴۰۴

    خب تا همین‌جاش و‌ بلدم... یه وقتایی برای داشتن چیزی، حسابی جون می‌کنی. با همه‌ی وجودت می‌ری دنبالش، بهش می‌رسی… ولی بعد، خیلی راحت از دستش میدی. واقعیت اینه که تو تا آخرین لحظه خیلی ذوق مرگ بودی ولی به وقتش با خودت میگی «خب من فقط تا همین‌جاش رو بلد بودم» و بعدش میری سراغ بعدی. باز دوباره با...
  12. malihe

    ۱۷شهریور ۱۴۰۴

    دیده می‌شوم؛ اما نه… یک احساس مبهم، می‌گوید مرا می‌بینند؛ اما نه انگار کسی حواسش نیست. کوچک‌تر که بودم، همیشه بچه‌ی با اعتماد به نفسی بودم. تک نوه‌ی دختری و اولین دختر بودم. کسی که همیشه میان جمع، دیده میشد. پر از توجه، پر از دیده شدن. اگر صحبت می‌کردم و کسی گوش نمی‌داد، یکی آن وسط پیدا میشد...
  13. malihe

    ۱۶شهریور ۱۴۰۴

    تو آدم محبوبی هستی، صرف بر این که خدمات بیشتری رو بی‌مزد، ارائه بدی… . تلخ مثل اسپرسو… بازگشت به صفحه اصلی
  14. malihe

    معمایی رمان درحصار یک رویا | اثر ملیحه حمیدی شهریور ۱۴۰۴

    در این بخش از ویترین آثار نویسندگان انجمن ، رمان درحصار یک رویا را برای شما عزیزان آماده کرده ایم. برای دانلود این اثر به قلم ملیحه حمیدی با ما همراه باشید. خلاصه داستان: زیر گنبدی آهنین که چون سپری، آسمان را بلعیده، نوجوانی سرکش با چشمانی شعله‌ور از اشتیاق و قلبی لبریز از عصیان، رویایی در سر...
  15. malihe

    ۱۵شهریور ۱۴۰۴

    مرگ خاموش آدم‌ها آدم‌ها می‌توانند بمیرند اگر چیزی که عمری با آن نفس می‌کشیدند، بگیری! از یک نویسنده‌ی ژانر فانتزی قدرت تخیل... از نویسنده ژانر عاشقانه، احساسات عمیق... از یک شاعر زاویه متفاوت نگاهش به کلمات و اشیا... از یه نویسنده‌ی مذهبی اعتقادات و باور‌هایش را... پس اگر قصد دارید کسی را...
  16. malihe

    ۱۴شهریور ۱۴۰۴

    دو چهره‌ی درونگرایی گاهی تو فقط یک آدم درونگرا هستی... ویژگی‌ای که هم معایب خودش را دارد و هم مزایا. اما گاهی درونگرایی با کمال‌گرایی و مردم‌گریزی دست به دست هم می‌دهند و آن‌جاست که حتی کوچک‌ترین مزایا هم رنگ می‌بازد و به بزرگ‌ترین عیب‌ها بدل می‌شود. در حالت معمول یه آدم درونگرا ممکن است که...
  17. malihe

    ۱۳شهریور ۱۴۰۴- شماره ۲

    بی‌خبر آدم‌ها بی‌خبر عاشقت می‌شوند، بی‌خبر از تو دل می‌کنند و بی‌خبر هم متنفر می‌شوند. البته این که این سه حالت را هم‌زمان از طرف یک‌نفر تجربه‌کنی چیز نادری‌ست... . بعضی‌ها آن را به دل‌دادن تعبیر می‌کنن و بعضی دیگر، می‌گویند:«طرف دیوانه‌ست». خلاصه از این کارهای بی‌خبری پشت سرت زیاد انجام...
  18. malihe

    ۱۳شهریور ۱۴۰۴

    مامانم وقتی کوچیک بودم بهم می‌گفت ملی، وقتی در یه خونه‌ای بازه نباید توی حیاطشونو نگاه کنی، پرسیدم چرا؟! یادم نمیاد که چه مثالی زد ولی… همیشه فکر می‌کنم که سر یه آدم رو توی خونه‌های با در باز بردین و حیاطشون پراز خونه و اگه بهش نگاه کنم منم می‌کشن تو و سرم و می‌برن. البته این چیزی نبود که واقعاً...
  19. malihe

    ۱۲ شهریور ۱۴۰۴

    راست میگی، شاید خودمم بعضی وقتا حس کرده باشم که پر حرفی کردم، یا که بهتره دیگه چیزی نگم. smilies ولی نمی‌تونم خب؛ حناق می‌گیرم.c54c27_25ndke-hanghead پس پرحرفیای من و ببخشید و -4-+=_ گوشاتونو بگیرین. 252927_25228 البته قول نمیدم ناراحت نشم.Lagh بازگشت به صفحه اصلی
  20. malihe

    ۱۱ شهریور ۱۴۰۴- شماره۲

    پل‌های پشت‌سرت را خراب نکن. دنیا جنگل نیست؛ قانونی دارد، چرخه‌ای دارد؛ نامش را هرچه می‌خواهی بگذار: کارما، تقدیر، قضا و قدر... . امروز تجربه‌ای پیش آمد که یادم انداخت حقیقتی را بار دیگر مرور کنم. این مصرع به من یادآوری کرد که در روابط انسانی ــ چه با دوستان و چه با کسانی که اکنون از آنان دلگیر...
عقب
بالا پایین