کارما…
نور کمجان خورشید از پنجرهی نیمهباز اتاق، بر روی میز افتاده بود و اطراف فنجانِ قهوهسرد، سایهای محو و کدر بر سطح چوبیاش کشیده بود. چند قطرهی خشکشدهی قهوه، مانند لکهای کشیده، بر لبهی چینی فنجان جا خوش کرده بود. ملودی آرام گیتار، در فضا میپیچید و زیرلب با آن زمزمه میکردم:
- لا...