[ اثر اول ]
لبخند او پنجره را باز کرد
نور مهتاب سیمایش را ناز کرد
غنچه با دیدن مهربانی اش شکفت
کائنات صدای مهربانی اش را شنفت
روشندل با شنیدن صدایش بینا شد
هر فقیری در آنجا دارا شد
جای شد در دل آدمی مهر و محبت
زمین و آسمان پر شد ز رحمت
جشن و شادی در جهان بر پا شد
در دل آن دخترک غوغا شد.
نام...
خلاصه رمانهای انجمن کافه نویسندگان
خلاصه هایصوتی شده از رمان ها
رمانصوتی بازماندگان مرگ
رمانهایصوتی شده
مرجعاصلیدانلودرمانهایصوتی
پاراگراف هایصوتی
یه تیکه از رمان شما