روایت داریم یه هویج عاشق یه شغلم میشه تصمیم میگیره ازش خواستگاری کنه
اما شلغمه میگه:
- موزاحم نشو شلیل مرده، من آلوزرد دارم.
هویجه هسته اش میشکنه میاد زیر زمین
باباش میگه:
- چته عزیز الکی ادا حال بلال رو در نیا، خودم برات زن میگیرم، ایقدر حساس و نازک نارنگی نباش
هویج قبول میکنه با باباش میره...