مرثیه ای برای بیابان و برای شهر
۱
زمین، ترحم باران را
در چشمههای کوچک، از یاد برده است
و باد
چراغ قرمز نارنجهای وحشی را
در کوچههای جنگل،
خاموش کرده است
از دور، تپههای پریشان، بیرحمی نهفتۀ ایام را
فریاد میزند
و سوسمارهای طلایی
در حفرههای تنگ
همچون زبان گوشتی خاک
حرف از سیاهبختی با باد...