نگین بای

  1. ا

    در حال تایپ دلنوشته ابد و یک روز| الماس

    در اوج فرود آمدن درست سقوطی‌است که معبد امیدم را ویران می‌کرد ! اشک های من نشانه بودند؛ نشانه‌ای از ذهن ملتهب و قلبی آشفته حال ! از ته وجودشان فریاد کمک سر می‌دادند تا از جا برخیزم و لبخند از ته دل را نشانه بگیرم و درست به هدف بزنم !
  2. ا

    در حال تایپ مجموعه شعر قفس| شاعر الماس

    جفای دنیا من در این دنیا، جفا دیدم ولی گویا ندیدم بال و پر از من ربود این زندگی، بازم پریدم در قفس نازک ‌دلی دارم که باشد پاره پاره این دلم از درد جانش هم ندارد حرف چاره سوختم از غصه بازم حال من بهتر نمی‌کرد آتشی سوزان اگر بودش که خاکستر نمی‌کرد گریه‌ها کردم ولی اشکی مرا مرهم نباشد غصه با...
  3. ا

    در حال تایپ دلنوشته هم‌ پیمان| Negin

    من و تو پرت شده‌ایم؛ تو از پرتگاه دشت و من از پرتگاه زندگی! عذابم می‌داد وجدانی که هر لحظه عذاب می‌کشید و نبودت را تداعی چشمانم می‌کرد. و این چشم‌هایم، اشک ها را فدای گونه‌هایم می‌کردند. من حاضر بودم بمیرم تا جانم را فدای حضورت کنم؛ بلکه باری دیگر لبخند را بر روی ل*ب هایت ببینم.
عقب
بالا پایین