در میان استخوانهای یکدیگر آواز میخوانند و یک به یک هم دیگر را به اوج مرگ فرا میخوانند.
زندگیشان درد دارد و مهم نیست. این روزها چیزی مهم نیست. سردی میلههای اتوبوس، گرد و غبار تهرانِ عظیم و تمام زشتیهای منحنی به افکارشان!
گویی یادشان رفته در حفاظت کامل خدا هستند.
*به نام حق
?نقد شروع داستانک(OPENING) :
شروع داستان به شدت مناسب به عمل آماده بود توصیف مکان و احساساتش کافی و حتی بیشتر از حد انتظار بود، شروع داستان از اتمام روزهای خوب دختر قصه سخن میگفت و البته همین نشان دهنده این بود که هر شروعی از یک انتها سرچشمه میگیرد. احساسات ابتدای داستان از کلمات به...
اگر نمیخواستی مرا؛ پس چرا همچنان ماهیهای افکارم در اقیانوس خاطرت غوطهور میماند؟
مگر چه میشد که کنارت بنشینم و با هم قلوه سنگهای ریز و درشت کنار دستانمان را بر بدنهی دریا میزدیم؟ زیبا هم میشد. دنیا؛ دنیا حتی زیبا میشد با تصویر من در کنار تو... .
چمنها دستان گره خوردهی من و تو را کم...
انجمن کافه نویسندگان مرجع اصلی تایپ دلنوشته
اگر نمیخواستی مرا
دلنوشته اگر نمیخواستی مرا
دلنوشته اگر نمیخواستی مرا از کیانازتربتینژاد
دلنوشته عاشقانه
نوشتههایکیانازتربتینژاد